کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توجع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توجع
/tavajjo'/
معنی
۱. دردمند شدن.
۲. دردناک شدن.
۳. از درد نالیدن؛ شِکوه از درد کردن.
۴. برای کسی اندوه خوردن و اظهار همدردی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اندوهمندی، تالم، دردمندی، دردناکی ≠ سلامت
۲. دردناک شدن، دردمند شدن، نالیدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توجع
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندوهمندی، تالم، دردمندی، دردناکی ≠ سلامت ۲. دردناک شدن، دردمند شدن، نالیدن
-
توجع
فرهنگ فارسی معین
( تَ وَ جُُ) [ ع . ] (مص ل .)1 - دردناک شدن ، ا ز درد نالیدن .2 - با کسی اظهار همدردی کردن .
-
توجع
لغتنامه دهخدا
توجع. [ ت َ وَج ْ ج ُ ] (ع مص ) دردمند و رنجور گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دردمند گردیدن . (آنندراج ). درد پیدا شدن . (غیاث اللغات ). درد یافتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نالیدن . دردمندی نمودن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اندوه نمود...
-
توجع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavajjo' ۱. دردمند شدن.۲. دردناک شدن.۳. از درد نالیدن؛ شِکوه از درد کردن.۴. برای کسی اندوه خوردن و اظهار همدردی کردن.
-
جستوجو در متن
-
دردمندی
واژگان مترادف و متضاد
بیماری، تالم، توجع، دردآلودگی، علت، مرض ≠ تندرستی، صحت
-
تالم
واژگان مترادف و متضاد
۱. الم، اندوه، توجع، درد، دردمندی، رقت، ناراحتی ۲. آزرده شدن، اندوهگین شدن، دردمند شدن
-
آزاری
لغتنامه دهخدا
آزاری . (حامص ) تألم . تأثر. توجع. رنج . الم : ابی آنکه بد هیچ بیماریی نه از دردها هیچ آزاریی .فردوسی .
-
تألس
لغتنامه دهخدا
تألس . [ ت َ ءَل ْ ل ُ ] (ع مص ) دردمند شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توجع. (قطر المحیط). ضربه مائة سوط فماتألس ؛ ای ماتوجع. (از اقرب الموارد).
-
اندوه نمودن
لغتنامه دهخدا
اندوه نمودن . [ اَ ه ْ ن ُ / ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) تفجع. توجع. (تاج المصادر بیهقی ). تلهف . (یادداشت مؤلف ). اظهار درد کردن . و رجوع به تفجع شود.
-
حسحسة
لغتنامه دهخدا
حسحسة. [ ح َ ح َ س َ ] (ع مص ) تشکّی . نالیدن . || توجع. || اندوه نمودن . || بخشودن . || انداختن بر آتش تا بپزد. چنانکه گوشت را. (منتهی الارب ). || رفتن تمام مال .
-
تفجع
لغتنامه دهخدا
تفجع. [ ت َ ف َج ْ ج ُ ] (ع مص ) اندوه نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اندوه و دردمندی . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). دردمند شدن از سختی و بلا و اندوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجع قا...
-
تحزن
لغتنامه دهخدا
تحزن . [ ت َ ح َزْ زُ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اندوه نمودن بر کسی و بخشودن او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تحزن بر چیزی و برای امری ؛ تو...
-
تذلل
لغتنامه دهخدا
تذلل . [ ت َ ذَل ْ ل ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن و نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). فروتنی و تواضع نمودن . (اقرب الموارد) (المنجد). فروتنی نمودن و عجز کردن و خود را خوار داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروتنی نمودن و خود را خوار داشتن . عجز و درخواست کرد...
-
تأسف خوردن
لغتنامه دهخدا
تأسف خوردن . [ ت َ ءَس ْ س ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) اندوه خوردن . افسوس خوردن .دریغ خوردن : بسیار تأسف خورد و توجع نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). و بر تعجیلی که از تسویل شیطان و تخییل بهتان رفته تأسف ها خورد. (سندبادنامه ص 153). دوان آمد ...