کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توتیا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توتیا کردن
لغتنامه دهخدا
توتیا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بسیار سودن و باریک کردن . (آنندراج ) : سپهر از کجرویها توتیا کرد استخوانم راچو بارم آرد شد دیگر چرا در آسیا مانم ؟ صائب (از آنندراج ). || سرمه کردن . داروی نیرودهنده در چشم کردن : گر آب دیده تیره کند دیده ٔ...
-
واژههای مشابه
-
گرد توتیا
لغتنامه دهخدا
گرد توتیا. [ گ َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوده ٔ توتیا. و آن گردی است که از سنگ توتیا گیرند و چشم را بدان درمان کنند : اگرت چشم تیرگی داردرهت از گرد توتیا بخشد. عطار.رجوع به توتیا شود.
-
غوره توتیا
لغتنامه دهخدا
غوره توتیا. [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دوایی است برای چشم که از آب غوره درست کنند. (از فرهنگ نظام ).
-
غوره توتیا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) دارویی است که از آب غوره برای چشم سازند.
-
روح توتیا
لغتنامه دهخدا
روح توتیا. [ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی جست که بعد از سوختن آن را در چشم کشند. (غیاث اللغات ). جست که نوعی از فلزات است و بعربی خارصینی گویند، پس از کشتن آن را در چشم کشند، علامی فهامی در آیین اکبری مینویسد: نزد برخی روح توتیا، جست است ، مع...
-
زبده ٔ توتیا
لغتنامه دهخدا
زبده ٔ توتیا. [ زُ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کلورید زنگ . رجوع به دائرة المعارف بستانی : «زبده » و «زنگ » و نیز رجوع به زنگ و توتیا در این لغت نامه شود.
-
سنگ توتیا
لغتنامه دهخدا
سنگ توتیا. [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توتیا. رجوع به همین کلمه شود.
-
کاغذ توتیا
لغتنامه دهخدا
کاغذ توتیا. [ غ َ ذِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که توتیا در آن پیچند. || هرچیز باطل و از کار رفته ٔ بی اعتبار را اطلاق کنند. (آنندراج ) : نسخه ٔ سحر سامری کاغذ توتیا شودگر به کرشمه سردهی نرگس سرمه سای را.بابافغانی تبریزی (از آنندراج ).
-
توتیا شدن
لغتنامه دهخدا
توتیا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بسیار سوده و باریک شدن . (آنندراج ) : از بصیرت نیست مردم را نیاوردن به چشم من که در اندک زمانی توتیا خواهم شدن . صائب (از آنندراج ).از بی قراری دل دیوانه خوی من زنجیر توتیا شد و، زندان بگرد رفت . صائب (ایضاً...
-
جستوجو در متن
-
چشم سپید کردن
لغتنامه دهخدا
چشم سپید کردن . [ چ َ / چ ِ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روشن کردن . (آنندراج ). ظاهراً روشن کردن چشم : از بخت تیره سرمه ٔ بینش طلب چو شمعچشم طمع سپید بهر توتیا مکن . اسیر (از آنندراج ).|| کور کردن چشم . رجوع به چشم سپید و چشم سپید شدن شود.
-
ابقر
لغتنامه دهخدا
ابقر. [ اَ ق َ ] (اِ) شوره . ربع درهم آن تا دو درهم با شکر جهت احتباس بول نافع و از خواص آن سرد کردن آب است بعمل مخصوص که آب را در ظرفی از روی توتیا کرده در آب شوره بجنبانند و ابقر جزء اعظم بارود است .
-
میل کشیدن
لغتنامه دهخدا
میل کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دور گردانیدن است . || کور کردن . (از ناظم الاطباء) (برهان ). کور کردن کسی با میل داغ کرده . سَمَل . کور کردن و نابینا ساختن . نابینا کردن . ترکانیدن چشم با میل . (یادداشت مؤلف ). کنایه از کور کردن است...
-
تیز کردن
لغتنامه دهخدا
تیز کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برنده کردن و حاد کردن . (ناظم الاطباء). تند و بران کردن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). دم کارد و جزآن را با سودن برنده تر کردن . تنک کردن لبه و دمه ٔ کارد و شمشیر و مانند آن را تا بهتر...