کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توبان
/tubān/
معنی
۱. تنبان.
۲. تنکه.
۳. شلوار کوتاه که کشتیگیران هنگام ورزش میپوشند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توبان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - شلوار. 2 - تُنِکِه ، شلوار کوتاه که کشتی گیران هنگام کشتی پوشند.
-
توبان
لغتنامه دهخدا
توبان . (اِ) شلواری بود تنگ ، کشتی گیران دارند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 367). تنبان چرمی که کشتی گیران پوشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). شلواری است از پوست که کشتی گیران پوشند. (اوبهی ).شلواری تنگ که کشتی گیران دارند و به تازی تبان گویند. (صحاح الفر...
-
توبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tubān ۱. تنبان.۲. تنکه.۳. شلوار کوتاه که کشتیگیران هنگام ورزش میپوشند.
-
واژههای همآوا
-
طوبان
لغتنامه دهخدا
طوبان . (اِ) نوعی از ماهی (قزوینی نوعی از طوبار آورده است ). (دزی ج 2 ص 66).
-
طوبان
لغتنامه دهخدا
طوبان . (اِخ ) حصنی است از اعمال حمص یا حماة. (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
رابیه
لغتنامه دهخدا
رابیه . [ ی ِ ] (اِخ ) فیلسوف فرانسوی . در برژراک متولد شد شاگرد دانشسرای عالی بود. در 1869 م . در فن فلسفه آگرژه شد سپس در مون توبان در تور بتدریس فلسفه پرداخت و سرانجام در مدرسه ٔ شارلمان پاریس از (1871 - 1888 م .) بتدریس فلسفه مشغول شد.
-
تبان
لغتنامه دهخدا
تبان . [ ت ُب ْ با ] (معرب ، اِ) ج ، تبابین . (منتهی الارب ). ازار خرد که عورت مغلظه را پوشد. (قاموس از فرهنگ نظام ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (قطر المحیط). شلوار کشتی بان . (مهذب الاسماء). شلوار کوتاه بمقدار یک وجب . (از تاج العروس ) ...
-
تنبان
لغتنامه دهخدا
تنبان . [ تُم ْ ] (اِ) زیرجامه و ازار و شلوار را گویند عموماً و تنبان چرمی کشتی گیران را خصوصاً. (برهان ). ازار کوتاه کشتی گیران که توبان نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). شلوار و پایجامه ، ترکی است . (غیاث اللغات ). شلوار و رغنین و پایجامه و زیر جامه و...
-
دبیقی
لغتنامه دهخدا
دبیقی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دبیق که شهرکیست بمصر. || (اِ) نوعی جامه ٔ نفیس . (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی از قماش باشد در نهایت لطافت . (برهان ) (آنندراج ). جامه که در دبیق کردندی . نوعی دیبای لطیف منسوب به دبیق که قریه ای است در ملک مصر. (غیاث ). ...
-
کاترین دو مدیسی
لغتنامه دهخدا
کاترین دو مدیسی . [ ت ِ دُ م ِ ] (اِخ ) دختر لوران دو مدیسی ، متولد در فلورانس ، زن هانری دوم و مادر فرانسوای دوم (1519 - 1589 م .). آلبرماله در تاریخ خود از او چنین نویسد:کاترین دومدیسی و اغماض مذهبی : فرانسوای دویم پس از یکسال پادشاهی وفات یافت (دس...
-
خفتن
لغتنامه دهخدا
خفتن . [ خ ُ ت َ ] (مص ) خواب کردن . خسبیدن . بخواب رفتن . (ناظم الاطباء). غنویدن . خفتیدن . مقابل بیدار شدن . خوابیدن . تمام سر و گردن و تنه و پایها رابدرازا بر زمین گستردن . بخواب شدن . هجعت . (یادداشت بخط مؤلف ). رقد. رقود. رقاد. تهجد. (تاج المصا...
-
کردن
لغتنامه دهخدا
کردن . [ ک َ دَ ] (مص ) ساختن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). درست کردن . ساختن . ترتیب دادن : و [ به صقلاب ] انگور نیست ولکن انگبین سخت بسیار است نبید و آنچه بدو ماند ازانگبین کنند و خُنب نبیدشان از چوب است و مرد بود که هر سال از آن صد خنب کند. (...
-
را
لغتنامه دهخدا
را. (ح ) در زبان فارسی آن را «علامت مفعول صریح » دانسته اند. در نهج الادب چنین آمده است : «برای معانی گوناگون آید اول «را»ی علامت مفعول که برای اظهار مفعولیت ماقبل خود آید؛ چنانکه در این قول :«زید بکر را زد.» و صاحب غیاث اللغات و سایر فرهنگهای پارسی ...