کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توبال
/tubāl/
معنی
ریزههایی که از مس یا آهن تفته هنگام کوبیدن و چکش زدن آن میریزد؛ بُراده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توبال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نک توپال .
-
توبال
لغتنامه دهخدا
توبال . (معرب ، اِ) توپال . بمعنی مس باشد که به عربی نحاس گویند و براده و سونش مس و نقره و امثال آن را نیز گفته اند و بعضی گویند مس و آهن و امثال آن را چون بتابند و چکوش و پتک بر آن زنند ریزه هائی که از آن می ریزد و می پاشد آنها را توبال می گویند، و ...
-
توبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: توپال] ‹توپال› [قدیمی] tubāl ریزههایی که از مس یا آهن تفته هنگام کوبیدن و چکش زدن آن میریزد؛ بُراده.
-
واژههای مشابه
-
توبال شابورقان
لغتنامه دهخدا
توبال شابورقان . [ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) براده ٔ فولاد معدنی : توبال مس گوشت فزونی را بخورد و اندر همه ٔ توبالها قوتی سوزاننده و لطیف کننده است و توبال شابورقان اندر کم کردن گوشت و گداختن گوشت فزونی ، قویتر از توبال مس است . (ذخیره ٔ خوارزمش...
-
توبال قائین
لغتنامه دهخدا
توبال قائین . (اِخ )(ضرب چکوج ) وی صانع آلات مس و آهن بود. (سفر پیدایش 4:24) (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به توبالکائین شود.
-
توبال النحاس
فرهنگ فارسی عمید
[معرب. فارسی] [قدیمی] tubālonnohās ۱. ریزههایی که از مس تفته هنگام چکش زدن میپاشد.۲. کفی که در روی مس ذوبشده در کوره پیدا میشود.
-
واژههای همآوا
-
طوبال
لغتنامه دهخدا
طوبال . (اِخ ) ابن یافث بن نوح . کسی که بسرزمین اسپانیا درآمد و بدین مناسبت آنجا اندلس نام یافت . (الحلل السندسیة ج 1 ص 33 از نفح الطیب ).
-
طوبال
لغتنامه دهخدا
طوبال . (ع اِ) میش نر را طوبال نامند. (فهرست مخزن الادویه ). و لایقال للکبش طوبال . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
توپال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tupāl = توبال
-
توفال
لغتنامه دهخدا
توفال . (اِ) توبال . مس . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توبال شود.
-
شخت
لغتنامه دهخدا
شخت . [ ش َ ] (اِ) توبال الذهب است . (فهرست مخزن الادویه ). || مرداسنگ . (ناظم الاطباء).
-
توبالکائین
لغتنامه دهخدا
توبالکائین . (اِخ ) پسر لامش است که هنر بکار بردن آهن رااختراع کرده . (از لاروس ). رجوع به توبال قائین شود.