کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توایم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توایم
لغتنامه دهخدا
توایم . [ ت َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ توأم . و توائم النجوم ؛کواکب مختلطه . (ناظم الاطباء). رجوع به توائم شود.
-
واژههای همآوا
-
توئیم
لغتنامه دهخدا
توئیم . [ ت َ ] (ع مص ) (از «ؤم ») کلان سر زشت صورت گردانیدن ، یقال : وأمه اﷲ؛ ای شوهه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
نیایشگر
لغتنامه دهخدا
نیایشگر. [ ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) نیایش کن . دعاگو. دعاکن . ستایشگر : بدو گفت ما بندگان توایم نیایشگر پاک جان توایم .فردوسی .
-
سقف
لغتنامه دهخدا
سقف . [ س ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد. (برهان ) : چو خسرو برفت از برش چاره جوی جهاندیده سوی سقف کرد روی . فردوسی .سقف گفت ما بندگان توایم نیایشگر پاک جان توایم . فردوسی .|| زاهدی که خود را بجهت ریاضت نفس...
-
ته میدانی
لغتنامه دهخدا
ته میدانی . [ ت َ هَِ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) مردم بی سروپا و خانه بدوش . (غیاث اللغات ). جمعی هستند از لوطیان و بی سروپایان که در ته میدان گاه در یک گوشه افتاده می باشند. (بهار عجم از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) : سینه چاکان سر کوچه و بازار توایم ته م...
-
مجردصفت
لغتنامه دهخدا
مجردصفت . [ م ُ ج َرْ رَ ص ِف َ ] (ص مرکب ) که صفت مجردان دارد. که از تعلقات دنیوی قطع علاقه کرده . منقطع از علایق مادی : گدایی مجردصفت را که روزی سرش رفت جز پادشایی نیابی ولی پادشه را که یک لحظه از سرکله گم شود جز گدایی نیابی . خاقانی .ما مجردصفتان ...
-
نشنیدن
لغتنامه دهخدا
نشنیدن . [ ن َش ِ دَ / ن َ دَ ] (مص منفی ) استماع نکردن . مقابل شنیدن . || نپذیرفتن . قبول نکردن : به آواز گفتند ما با توایم ز تو بگذرد پند کس نشنویم .فردوسی .
-
خام پندار
لغتنامه دهخدا
خام پندار. [ پ ِ ] (ص مرکب ) آن کس که پندار و اندیشه ٔ ناپخته دارد. جاهل : بده قراضگکی تا عطات پندارم مگو که سوخته ٔ من چه خام پندار است . خاقانی .خام پندار سوخته جگران در هوس پختن وصال توایم .خاقانی .
-
نیکی گمان
لغتنامه دهخدا
نیکی گمان . [ گ ُ ] (ص مرکب ) خوش نیت . نیک اندیش . دارای حسن ظن . مقابل بدگمان و سؤظنی : شه نامبردار نیکی گمان نشست از بر زین سپیده دمان . فردوسی .که با کیست زاین گونه تیر و کمان بداندیش یا مرد نیکی گمان . فردوسی .چنین گفت کز گردش آسمان نیابد گذر م...
-
باژدار
لغتنامه دهخدا
باژدار. (نف مرکب ) باجبان . کسی که باج و خراج از مردم میگیرد. (هفت قلزم ). باج گیر. (ناظم الاطباء). باجبان باشد یعنی کسی که باج و خراج از مردم میگیرد. (برهان قاطع). آنکه پاسبانی گذار و رودخانه و غیره کند بجهت باج گیری و باژبانش گویند.بمعنی باجدار است...
-
حلقه زن
لغتنامه دهخدا
حلقه زن . [ ح َ ق َ / ق ِ زَ ] (نف مرکب ) طالب فتح باب . گدا. کوبنده ٔ حلقه . آنکه حلقه بر در کوبد : حلقه زن خانه بدوش توایم چون در تو حلقه بگوش توایم . نظامی .پس مثال تو چو آن حلقه زنی است کز درونش خواجه گوید خواجه نیست . مولوی .سرهاست درین سودا چون...
-
گوشداری
لغتنامه دهخدا
گوشداری . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی گوشدار. دارای آلت شنوائی بودن . || عمل گوشدار. کنایه از پرداخت احوال و تربیت و غیره . (آنندراج ). محافظت . حراست . رعایت : گر ایزد بدین نوبه یاری کندتو را و مرا گوشداری کند. شمسی (یوسف و زلیخا).چو جان در تنش گوشدا...
-
توائم
لغتنامه دهخدا
توائم . [ ت َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ توأم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). توایم . (ناظم الاطباء).- توائم اللؤلؤ ؛ همانند توائم النجوم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- توائم النجوم ؛ستاره های با یکدیگر درآمده . (منتهی الارب ) (از اقرب المو...