کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بادشدید توام بابرف
دیکشنری فارسی به عربی
عاصفة ثلجية
-
نمایش توام با موسیقی واواز که پایانی خوش داشته باشد
دیکشنری فارسی به عربی
عمل مسرحي مثير
-
جستوجو در متن
-
geminate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زنجبیل، دوقلو، جفت کردن، توام کردن، توام، جفت، دوتا، دولا
-
twinning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوچرخه سواری، توام کردن، جفت کردن
-
geminates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جوجو، جفت کردن، توام کردن
-
twinned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوقلو، توام کردن، جفت کردن
-
geminated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
geminated، جفت کردن، توام کردن
-
twin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوقلو، جفت، توام، زوج، جوزا، هم شکمان، دوتا، توام کردن، جفت کردن، همزاد
-
amalgamates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادغام می شود، توام کردن، امیختن، یکی کردن
-
رافق
دیکشنری عربی به فارسی
همراهي کردن , همراه بودن(با) , سرگرم بودن (با) , مصاحبت کردن , ضميمه کردن , جفت کردن , توام کردن , دم گرفتن , صدا يا ساز راجفت کردن(با)
-
ادمج
دیکشنری عربی به فارسی
اميختن , توام کردن (ملقمه فلزات با جيوه) , افزودن , زياد کردن , علا وه کردن , زياد شدن , تقويت کردن , يکي کردن , ممزوج کردن , ترکيب کردن , فرورفتن , مستهلک شدن , غرق شدن
-
accompanies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همراه با، همراهی کردن، همراه بودن، جفت کردن، ضمیمه کردن، توام کردن، دم گرفتن، صدا یا ساز را جفت کردن
-
لَا تَقْهَرْ
فرهنگ واژگان قرآن
خوار و تحقير مكن (کلمه قهر به معناي غلبه کردن بر کسي است ، اما نه تنها غلبه کردن ، بلکه غلبه توأم با خوار کردن او ، و لذا قهر هم به معنی غلبه کردن می آید و هم به معنی خوار کردن)
-
joint
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفصل، درزه، بند، خط اتصال، شریک، لولا، بند گاه، زانویی، پاتوغ، بند بند کردن، کردن، مشترک، توام، مشاع، متصل، شرکتی
-
همسر کردن
لغتنامه دهخدا
همسر کردن . [ هََ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قرین ساختن . روبه رو کردن : در پای توام به سرفشانی همسر مکنم به سرگرانی .نظامی .