کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توام
/to[w]'am/
معنی
۱. بچهای که با بچۀ دیگر در یک موقع از یک شکم متولد شود؛ همزاد؛ دوقلو.
۲. چیزی که همراه، جفت، و در کنار چیز دیگر باشد، مثل زنوشوهر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. با، باهم، همراه
۲. جفت، همزاد
برابر فارسی
همراه
دیکشنری
conjoint, simultaneous, tempered, twin
-
جستوجوی دقیق
-
توام
واژگان مترادف و متضاد
۱. با، باهم، همراه ۲. جفت، همزاد
-
توام
فرهنگ واژههای سره
همراه
-
توام
دیکشنری عربی به فارسی
دوقلو , توام , همزاد
-
توام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: توٲم، جمعِ تَوائِم] to[w]'am ۱. بچهای که با بچۀ دیگر در یک موقع از یک شکم متولد شود؛ همزاد؛ دوقلو.۲. چیزی که همراه، جفت، و در کنار چیز دیگر باشد، مثل زنوشوهر.
-
توام
دیکشنری فارسی به عربی
توام , مفصل
-
واژههای مشابه
-
توأم
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص . اِ.) دوقلو، همزاد، دو چیز با هم و همراه .
-
توآم
لغتنامه دهخدا
توآم . [ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ توأم . (ناظم الاطباء) (اقرب ال-م-وارد). رج__وع ب-ه تواءَم شود.
-
توآم
لغتنامه دهخدا
توآم . [ ت ُ] (اِخ ) نام قصبه ٔ عمان است از جانب ساحل ، و مروارید توآمیه منسوب بدین قصبه است . رجوع به الجماهر فی معرفةالجواهر بیرونی و معجم البلدان و تؤامیة شود.
-
توأم
لغتنامه دهخدا
توأم . [ ت َ ءَ ] (اِخ ) قبیله ای از حبش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
توأم
لغتنامه دهخدا
توأم . [ ت َ ءَ ] (اِخ ) منزلی است مر جوزا را. (منتهی الارب ). برج جوزا. (ناظم الاطباء). صاحب صبح الاعشی نویسد : مردمان از توأم به جوزا تعبیر کنند لیکن حسین بن یونس حاسب در کتاب خود که «هیئة الصور الفلکیة» نام دارد گوید مردم در این تعبیر بخطا رفته ...
-
توأم
لغتنامه دهخدا
توأم . [ ت َ ءَ ] (ع اِ) (از «ت ٔم » یا «ؤم »)بچه ٔ هم شکم . بچه ٔ دوگانه . (دهار). هم شکم . (زمخشری ) (ملخص اللغات حسن خطیب ) (مهذب الاسماء). یکی از دو تن که به یک شکم زاده شده اند. همزاد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). همزاد، دو باشد یا زائد از آن ، ...
-
jointly continuous
توأمپیوسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
joint distribution
توزیع توأم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] توزیع یکجای دو یا چند متغیر تصادفی متـ . توزیع چندمتغیره multivariate distribution
-
بادام توأم
لغتنامه دهخدا
بادام توأم . [ م ِ ت َ / تُو اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )بادام دومغز. رجوع به بادام دومغز شود : فلک از رشک نگذارد بحال خود دو همدم رابسنگ از یکدگر سازد جدا بادام توأم را. اثیر شیرازی (از فرهنگ ضیاء). || کنایه از اندام نهانی زن باشد. توفیق گوید : مپ...