کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توالد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توالد
/tavālod/
معنی
۱. بسیاربچه آوردن؛ بسیارشدن قوم بهواسطۀ فرزند بسیار زادن.
۲. تولیدمثل کردن؛ زادوولد کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تناسل، تولید مثل، زادن، زادوولد، زایش
۲. تولیدمثل کردن، زادوولد کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توالد
واژگان مترادف و متضاد
۱. تناسل، تولید مثل، زادن، زادوولد، زایش ۲. تولیدمثل کردن، زادوولد کردن
-
توالد
فرهنگ فارسی معین
(تَ لُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از یکدیگر زادن . 2 - بسیار فرزند آوردن .
-
توالد
لغتنامه دهخدا
توالد. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) بهم (با هم ) بزادن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ). بهم زادن . (دهار) (از اقرب الموارد). از یکدیگر زادن . (آنندراج ). زه و زاد. زاد و زه . تناسل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بسیار شدن قوم . (منتهی الا...
-
توالد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavālod ۱. بسیاربچه آوردن؛ بسیارشدن قوم بهواسطۀ فرزند بسیار زادن.۲. تولیدمثل کردن؛ زادوولد کردن.
-
واژههای مشابه
-
توالد و تناسل
لغتنامه دهخدا
توالد و تناسل . [ ت َ ل ُ دُ ت َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) زاد و ولد. زائیدن و فرزند آوردن . تولید مثل کردن : و تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
زِند و زا
فرهنگ گنجواژه
توالد و تناسل.
-
زاد و ولد
فرهنگ گنجواژه
توالد و تناسل، فرزندان.
-
اعادة الانتاج
دیکشنری عربی به فارسی
هم اوري , تکثير , توالد و تناسل , توليد مثل
-
تناتج
لغتنامه دهخدا
تناتج . [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) توالد. (اقرب الموارد).
-
reproductions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازتولید، تولید مثل، تکثیر، توالد و تناسل، فرااوری، فرااورده، هم اوری
-
سمهرة
لغتنامه دهخدا
سمهرة. [ س َ هََ رَ] (ع مص ) بی توالد شدن . کانه کل حیة برأسها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نمو کردن و بالیدن کشت بدون توالد و بدون آنکه زیادی حاصل کند. (ناظم الاطباء).
-
تناسل
واژگان مترادف و متضاد
۱. توالد، تولید مثل، خلق، زادوولد، زهوزا، زایش ۲. فرزند زادن، زادوولد کردن، فرزند زادن
-
تولید
واژگان مترادف و متضاد
۱. پدیدآوری، زایش، توالد ۲. زادن، زاییدن ۳. ایجاد، خلق، فرآوری ۴. فرآورده، محصول ≠ مصرف