کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توافق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توافق
/tavāfoq/
معنی
۱. با هم متفق شدن؛ با یکدیگر موافق و متحد شدن.
۲. موافقت و سازگاری کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آشتی، سازش، سازگاری، همدلی
۲. موافقت
۳. اتحاد، وفاق، وفق
۴. سازگار شدن، سازش کردن، متفق شدن، متحد شدن ≠ مخالفت، ناسازگاری
برابر فارسی
هم داستانی، پسند
فعل
بن گذشته: توافق کرد
بن حال: توافق کن
دیکشنری
agreement, accession, accord, accordance, arrangement, coincidence, compromise, concert, concord, concordance, concurrence, conformity, consensus, consonance, correspondence, goodwill, harmony, nod, settlement, subscription, sympathy, understanding, unity, yes
-
جستوجوی دقیق
-
توافق
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشتی، سازش، سازگاری، همدلی ۲. موافقت ۳. اتحاد، وفاق، وفق ۴. سازگار شدن، سازش کردن، متفق شدن، متحد شدن ≠ مخالفت، ناسازگاری
-
توافق
فرهنگ واژههای سره
هم داستانی، پسند
-
توافق
فرهنگ فارسی معین
(تَ فُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - با هم متفق شدن . 2 - موافقت کردن با یکدیگر.
-
توافق
لغتنامه دهخدا
توافق . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) تواطؤ. اتفاق . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هم پشت شدن . (دهار). با هم یکجاشدن و موافق بودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). با هم یکی شدن و هم پشتی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).تقارب و تظاهر. (از اقرب الموارد)...
-
توافق
دیکشنری عربی به فارسی
سازش پذيري , سازگاري , دمسازي , مطابقت
-
توافق
دیکشنری عربی به فارسی
هم اهنگ کردن , موافق کردن , هم اهنگ شدن , متناسب بودن
-
توافق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavāfoq ۱. با هم متفق شدن؛ با یکدیگر موافق و متحد شدن.۲. موافقت و سازگاری کردن.
-
توافق
دیکشنری فارسی به عربی
اتفاقية , استمرار , التصاق , التقاء , تکيف , فحم , فرقة , مساومة , مستوطنة , موافقة
-
واژههای مشابه
-
توافق داشتن
واژگان مترادف و متضاد
سازگاربودن، با هم ساختن، همآهنگ بودن
-
توافق کردن
واژگان مترادف و متضاد
به توافقرسیدن، سازش کردن، موافقت کردن، سازگارشدن
-
therapeutic alliance
توافق درمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] همکاری بین مُراجع و درمانگر برای نیل به اهداف توافقشده
-
key agreement
توافق کلید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] نوعی تبادل کلید که در آن دو یا چند کاربر با اجرای یک قرارداد به روش امن یک کلید را به اشتراک میگذارند
-
توافق داشتن
لغتنامه دهخدا
توافق داشتن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) سازواری داشتن دررای . یگانگی داشتن در فکر. همفکری داشتن . هم رای بودن در امری . رجوع به توافق و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
توافق کردن
لغتنامه دهخدا
توافق کردن . [ ت َ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) موافقت کردن . سازواری کردن . اتفاق کردن در رای . موافق شدن .