کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تواضع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تواضع
/tavāzo'/
معنی
فروتنی کردن؛ اظهار خواری کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. افتادگی، خاکساری، خشوع، خضوع، خفض جناح، شکستهنفسی، فروتنی، نرمخویی ≠ تفرعن
۲. فروتنی کردن، خاشع بودن، خاضع بودن ≠ تفرعن ورزیدن، تکبر کردن، کبر ورزیدن
برابر فارسی
فروتن
فعل
بن گذشته: تواضع کرد
بن حال: تواضع کن
دیکشنری
common courtesy, humbleness, humility, modesty, respectabilities, reverence, self-effacement
-
جستوجوی دقیق
-
تواضع
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتادگی، خاکساری، خشوع، خضوع، خفض جناح، شکستهنفسی، فروتنی، نرمخویی ≠ تفرعن ۲. فروتنی کردن، خاشع بودن، خاضع بودن ≠ تفرعن ورزیدن، تکبر کردن، کبر ورزیدن
-
تواضع
فرهنگ واژههای سره
فروتن
-
تواضع
فرهنگ فارسی معین
(تَ ضُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) فروتنی کردن ، از جای خود برخاستن برای احترام دیگری . 2 - (اِمص .) فروتنی ، کم زنی . ج . تواضعات .
-
تواضع
لغتنامه دهخدا
تواضع. [ ت َ ض ُ ] (ع مص ) وضیع شدن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فروتنی نمودن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ). فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نرم گردنی و خواری نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را فرونهادن ...
-
تواضع
دیکشنری عربی به فارسی
ازرم , شکسته نفسي , عفت , فروتني
-
تواضع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavāzo' فروتنی کردن؛ اظهار خواری کردن.
-
تواضع
دیکشنری فارسی به عربی
اذلال , مجاملة
-
واژههای مشابه
-
تواضع کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فروتنی کردن، خضوع کردن ۲. تعظیم کردن، ادای احترام کردن
-
زمین تواضع
لغتنامه دهخدا
زمین تواضع. [ زَ ت َ ض ُ ] (ص مرکب ) در دو شاهد زیر از سوزنی ظاهراً کنایه از تواضعی سنگین و پروقار است : زمین تواضع، صدریست آسمان همت چو این به حلم و وقار و چو آن به جاه و خطر. سوزنی .صدر زمین تواضع و خورشید طلعتی وز طلعت تو تافته خورشید بر زمی .سوزن...
-
تواضع کردن
لغتنامه دهخدا
تواضع کردن . [ ت َ ض ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فروتنی کردن . تواضع نمودن . خلاف تکبر کردن : خوی مهان بگیر و تواضع کن آنرا که او به دانش والا شد. ناصرخسرو.در خلق تواضع نکند بدگهری راهرچند که بسیار بود گوهر کانیش . ناصرخسرو.هنگام غضب با تو کند دهر تواضعهنگ...
-
تواضع نمودن
لغتنامه دهخدا
تواضع نمودن . [ ت َ ض ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تواضع کردن . فروتنی نمودن : طاهر نزدیک وی [حضرت رضا] آمد سخت پوشیده و خدمت کرد و بسیار تواضع نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136). با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کردن نیکو رفتی . (تاریخ بیهقی ای...
-
تواضع كردن
دیکشنری فارسی به عربی
استكانة
-
تعارف و تواضع
فرهنگ گنجواژه
خضوع.
-
تکریم و تواضع
فرهنگ گنجواژه
فروتنی