کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توابین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توابین
لغتنامه دهخدا
توابین . [ ت َ ] (اِ)ج ِ تابین . در کتب عهد صفویه و قاجاریه این کلمه بسیار متداول است ازجمله در کتاب تذکرة الملوک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تابین در همین لغت نامه و تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 8، 11، 13 - 15، 19، 20، 25، 27 - 30، 34، 46، ...
-
توابین
لغتنامه دهخدا
توابین . [ ت َوْ وا ] (اِخ ) جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین حضرت امام حسین ساخته و در جنگ برخلاف آن حضرت شرکت کرده بودند، پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده پشیمان شده توبه کردند و نام خود را «توابین » گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آن حضر...
-
واژههای مشابه
-
تَّوَّابِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيار باز گشت کنندگان
-
جستوجو در متن
-
یوزده
لغتنامه دهخدا
یوزده . [ دَه ْ ] (اِ) (اصطلاح نظامی ) در اصطلاح سپاهیگری دوره ٔ صفویه و قاجاریه به معنی افراد ساده ٔ نظامی و مترادف توابین بوده که مفرد آن به صورت تابین امروزه نیز به همین معنی متداول است و ظاهراً مراد افراد تابع یک یوزباشی یاافراد یک دسته ٔ صدنفری ...
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عزیزبن الکنانی . تابعی است و مقامی رفیع داردو در زمره ٔ توابین است . عبداﷲ از مردم کوفه بود و در جنگهای کوفیان با بنی امیه و بعضی وقایع دیگر شرکت جست . به سال 65 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
صخرالمزنی
لغتنامه دهخدا
صخرالمزنی . [ ص َ رُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابن هلال . وی تابعی و از رؤسای بنی مزینه و شجاعی دلیر بود و در زمره ٔ توابین بخونخواهی حسین بن علی (ع ) بر عبیداﷲبن زیاد خروج کرد و با بنی امیه بجنگید و به سال 65 هَ . ق . بقتل رسید. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 429).
-
چاقشوردوز
لغتنامه دهخدا
چاقشوردوز. (نف مرکب ) چاخچوردوز. چاقچوردوز. آنکه شغل وی دوختن چاقشور است : در رشته ٔ چاقشوردوزان ماهی بینی چو مهر تابان . طاهر وحید (در صفت صفاهان از آنندراج ).در ذکر توابین صاحب جمع مذکور: خیاط، جوراب دوز، چاقشوردوز،... (تذکرة الملوک چ 2 ص 30).
-
خشک افزار
لغتنامه دهخدا
خشک افزار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) نخود، ماش ، عدس ، باقلا و امثال آن را گویند. (برهان قاطع). || آن قسمت از توابین که خشک است چون فلفل و دارچین و زیره نه تر چون پیاز و سیر. افحاء. (دستوراللغة). خشک ابزار. خشک اوزار . || خاگینه . (آنندراج ).
-
دیرالاعور
لغتنامه دهخدا
دیرالاعور. [ دَ رُل ْ اَع ْ وَ ] (اِخ ) نام دیری در خارج کوفه و آن را مردی بنام اعور از بنی حذافةبن زهربن ایاد ساخته است . (از معجم البلدان ). || محلی است در عراق شرق نجف و جنوب کربلا. رستم سردار ساسانی در پیشروی از تیسفون به قادسیه در آنجا اردو زد. ...
-
تابین
لغتنامه دهخدا
تابین . (اِ) در پی چیزی شدن و پس چیزی رفتن از صراح و منتخب . و صاحب مزیل الاغلاط نوشته که این مصدر است بر وزن تفعیل بمعنی پیروی ، مگر استعمال این مصدر بمعنی اسم فاعل درست است بمعنی پیروی کننده چنانچه جمع این فارسیان تابینان می آرند. (غیاث اللغات ). م...
-
رقم نویس
لغتنامه دهخدا
رقم نویس . [ رَ ق َ ن ِ ] (نف مرکب ) رقم نویسنده . مطلق نویسنده یا کاتب فرمان و حساب و اعداد و جز آن و از مناصب درباری بوده است : آنچه را باید رقم صادر شود از قرار یادداشت به مسوده ٔ واقعه نویس رقم نویسان توابین واقعه نویس قلمی می نمایند. (تذکرةالملو...
-
کارخانجات
لغتنامه دهخدا
کارخانجات . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) ج ِ کارخانه . (ناظم الاطباء). رجوع به کارخانه شود : احدی از غلامان و ملازمان پادشاه بدون تعلیقه ٔ ناظر از کارخانجات چیزی نبرند. (تذکرة الملوک چ 2 ص 12). آنچه اخراجات در کارخانجات سر کارخاصه ٔ شریفه واقع شود اسناد و روزن...
-
دفاتر
لغتنامه دهخدا
دفاتر. [ دَ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ دفتر. (اقرب الموارد) (دهار). دفترها. کتابچه ها. نامه ها. روزنامه ها. طومارها. (ناظم الاطباء). رجوع به دفتر شود : سپیدرویم چون روز تا به مدحت توسیاه کردم چون شب دفاتر و الواح . مسعودسعد.هر یک از یوزباشیان در دور حرم محترم ...