کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توا
لغتنامه دهخدا
توا. [ ت َ ] (از ع ، اِ مص / ص ) بمعنی ضایع و خراب و تلف باشد. (برهان ). بمعنی خراب و ضایع باشد. (فرهنگ جهانگیری ). ضایعشده و خراب شده و منهدم و تلف شده . (ناظم الاطباء). تلف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بمعنی هلاک و تلف عربی است . (فرهنگ رشیدی ). رج...
-
توا
لغتنامه دهخدا
توا. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بازفت است که در بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
واژههای مشابه
-
گارگان توا
لغتنامه دهخدا
گارگان توا. (اِخ ) قهرمان عمده و عنوان کتاب مشهوری است که رابله در آن همه ٔ افکار هزل و شکاکیت توأم با استهزاء را جلوه گر میسازد. گارگان توا دارای اشتهای بسیار زیادبود وی در پیلکر و کل بکمک مردی روحانی به نام ژان دِزان تُمُر جنگید و صومعه ٔ تِلِم را...
-
واژههای همآوا
-
طوع
واژگان مترادف و متضاد
۱. اطاعت، پیروی، فرمانبری، فرمانبرداری ۲. رغبت، میل ≠ کره
-
طوء
لغتنامه دهخدا
طوء. [ طَوْءْ ] (ع مص ) رفتن . || دور رفتن . (منتهی الارب ).
-
طوع
لغتنامه دهخدا
طوع . [ طَ ] (ع مص ، اِمص ) فرمان برداری . فرمان برداری کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر) (منتهی الارب ). فرمان بردن . (منتخب اللغات ). فرمان کردن . (دهار). منقاد شدن . (منتهی الارب ). اطاعت . فرمانبری . اختیار: بالطوع و الرغبة. مقابل کره . دلخواه : هنوز...
-
طوع
لغتنامه دهخدا
طوع . [ طُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طائع. (منتهی الارب ). رجوع به طائع شود.
-
طوا
لغتنامه دهخدا
طوا. [ طَ ] (اِخ ) نام دیهی از استرآبادرستاق . (مازندران و استرآباد رابینو ص 127).
-
طوع
فرهنگ فارسی معین
(طُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) فرمان بردن . 2 - (اِمص .) فرمانبرداری .
-
توع
لغتنامه دهخدا
توع . [ ت َ ] (ع مص ) مسکه یا فله به پاره ٔ نان برگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
طوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طَوع] [قدیمی] to[w]' ۱. اطاعت کردن؛ فرمان بردن؛ فرمانبرداری.۲. (صفت) [مجاز] فرمانبردار؛ مطیع.
-
جستوجو در متن
-
طاقت فرسا
فرهنگ واژههای سره
توا نفرسا