کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ته کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ته کشیدن
معنی
(تَ. کَ دَ) (مص ل .) تمام شدن ، به پایان رسیدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
drain, deplete, exhaustion
-
جستوجوی دقیق
-
ته کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. کَ دَ) (مص ل .) تمام شدن ، به پایان رسیدن .
-
ته کشیدن
لغتنامه دهخدا
ته کشیدن . [ ت َه ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تمام شدن . به پایان آمدن . سپری شدن . به آخر رسیدن چیزی چون حبوب و اثمار و بقول و مانند آن . انجامیدن . بیش نماندن . به بن انجامیدن : ته کشیدن چیزی ؛ صرف شدن همه ٔ آن . به آخر رسیدن و تمام شدن آن بصرف . (...
-
ته کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
تمام شدن
-
واژههای مشابه
-
تَه
لهجه و گویش بختیاری
ta ته، انتها.
-
تَه
لهجه و گویش تهرانی
باقیمانده خامه شیر، ته دیگ
-
ته ته
لغتنامه دهخدا
ته ته . [ ت َه ْت َه ْ ] (ص ) افزوده شده و انبوه شده . (ناظم الاطباء).
-
ته ته
لغتنامه دهخدا
ته ته . [ ت ُه ْ ت ُه ْ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که شتران را بدان زجر کنند و سگان را خوانند. || حکایت لکنت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
تهِ ته
لهجه و گویش تهرانی
آخرین قسمت
-
ته تغار،ته تغاری
لهجه و گویش تهرانی
بچه آخر خانواده
-
breech presentation
نمای ته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نمای کفلها یا پاهای جنین در گلوی زهدان در هنگام زایمان
-
bottom quark
کوارک ته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ذرهای بنیادی با بار الکتریکی eو1/3 و عدد کوانتومی ته 1ـ و اسپین 1/2 و عدد باریونی1/3
-
نیم ته
لغتنامه دهخدا
نیم ته . [ ت َه ْ ] (ص مرکب ) نصف بار. تقسیم شده به دو. (ناظم الاطباء). نیم تاه .نصف شده . تقسیم شده به دو بخش . (فرهنگ فارسی معین ).- نیم ته کردن ؛ تقسیم کردن . به دو نصف کردن . (ناظم الاطباء).- || از کمر گرفته انداختن . (غیاث اللغات ). از کمر گرفت...
-
یک ته
لغتنامه دهخدا
یک ته . [ ی َ / ی ِ ت َه ْ ] (ص مرکب ) یک لا. یک تو. یکتا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به یک تهی و یکتا شود.
-
یزه ته
لغتنامه دهخدا
یزه ته . [ ی َ زَ ت َ ] (اِخ ) ریشه ٔ ایزد. (یادداشت مؤلف ). یزته . رجوع به ایزد شود.