کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
bottomset bed
تهلایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] پایینترین لایۀ افقی یا کمشیب در پیشلایههای پیشروندۀ دلتا یا پشته
-
backbencher
تهمجلسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] عضو عادی مجلس بریتانیا که مقامی در دولت حاکم یا حزب مخالف ندارد و در ردیفهای عقب مجلس مینشیند
-
watermark
تهنقش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] دادههای حامل شناسانههای منابع یا مالکان اثر و احتمالاً اطلاعات اختیاری دیگر
-
ته صدا
فرهنگ فارسی معین
(تَ. صِ) (اِ.) صدای اندکی خوش ، آواز اندکی خوش .
-
ته کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. کَ دَ) (مص ل .) تمام شدن ، به پایان رسیدن .
-
ته بندی
فرهنگ فارسی معین
(تَ. بَ) (حامص .) 1 - خوردن اندکی غذا برای رفع گرسنگی . 2 - ته دوزی کتاب یا دفتر.
-
ته چین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) خوارکی از پلو که در میان آن تکه های بزرگ گوشت یا مرغ نهاده و پخته باشند.
-
ته دوزی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (حامص .) دوختن ورق های کتاب به وسیلة نخ یا سیم .
-
ته دیگ
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) ورقه ای از برنج ، سیب - زمینی یا نان که در ته دیگ چسبیده و برشته شده باشد.
-
ته رنگ
فرهنگ فارسی معین
(تَ. رَ) (اِمر.) آستر، رنگی که ابتدا به روی تابلو می زنند و بعد رنگ اصلی را به کار می برند.
-
ته نشست
فرهنگ فارسی معین
(تَ. نِ شَ) 1 - (مص مر.) رسوب کردن مواد موجود در آب ها. 2 - (اِمر.) ماده ای که در آب رودها و مرداب ها و دریاها رسوب می شود. 3 - طبقه ای از زمین که نتیجة رسوب مواد محلول یا مخلوط در آب دریاها و رودهاست . 4 - آن چه ته نشین می شود.
-
ته نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِمر.) 1 - آن چه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد، ته نشست . 2 - آن چه براثر رسوب کردن باقی می ماند، رسوب .
-
نیم ته
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص مر.) = نیم تاه : تقسیم شده به دو بخش ، نصف شده .
-
ته پا
لغتنامه دهخدا
ته پا. [ ت َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تحت القوة و تحت الماء و تحت الشراب نیز گویند. و چیزی اندک که بدان ناشتا بشکنند. (آنندراج ) : زهر مار است باده در ناهارته پا تا نباشد آب مخور. باقر کاشی (از آنندراج ).بده باده کآن هست اصل معاش ته پا اگر هم ن...
-
ته پیاله
لغتنامه دهخدا
ته پیاله . [ ت َه ْ / ت َ هَِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) ته جرعه . (آنندراج ). شرابی که در ته جام باقیمانده باشد. (ناظم الاطباء). آنچه از مشروب در ته پیاله بجای ماند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ته پیاله که بر خاک گشتگان ریزی مرا که سوخته ای مغز و استخوا...