کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهلایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
bottomset bed
تهلایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] پایینترین لایۀ افقی یا کمشیب در پیشلایههای پیشروندۀ دلتا یا پشته
-
واژههای مشابه
-
لایه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بستر، بنلاد ۲. پرده، پوست، طبقه، غطا، قشر، لا، ورقه
-
لایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lāye ۱. آنچه لای چیزی بگذارند.۲. پارچهای که لای رویه و آستر لباس بدوزند.۳. (زمینشناسی) طبقۀ زمین.
-
لایه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) طبقه ، طبقة زمین .
-
لایه
لغتنامه دهخدا
لایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) مرادف لای است . (آنندراج ). رده ٔ دیوار و تای جامه و کاغذ و در عرف آن را ته گویند. (غیاث ) (فرهنگستان این لغت را بجای طبقه پذیرفته است ) . لایه های خاک جنگل عبارتند از: پوشش مرده که از مواد آلی ساخته شده ولاشبرگ و خاک گیاهی ...
-
لایه
لغتنامه دهخدا
لایه . [ ی ِ ] (اِخ ) نام دهی جزء بلوک فاریاب دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت . واقع در سه هزارگزی پل انبوه و هفتاد و دو هزارگزی خاوری پل لوشان .دارای 1800 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
duplicatus
لایهلایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابری شامل تکهها یا برگهها یا لایههای همپوشیده، در ترازهای اندکی متفاوت، که بخشی از آنها در هم فرورفته است؛ این اصطلاح عمدتاًً همراه با ابرهای پرسا و پرساپوشنی و فرازکومهای و فرازپوشنی و پوشنکومهای میآید
-
ته
واژگان مترادف و متضاد
۱. بن، بیخ، ریشه ۲. پس ۳. بنیاد ۴. ژرفنا، عمق، قعر ۵. آخر، انتها، پایین، زیر، منتهاالیه ≠ رو، سر
-
ته
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِصت .) آب دهن ، خدو.
-
ته
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) پایین ، زیر، قعر.
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت َه ْ ] (اِ) زیر و پایین را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) : ز شرم دایه سر در ته فکنده زبان بسته ز پاسخ ، لب ز خنده . (ویس و رامین ).آقای دکتر معین آرد: معنی نخست آن (ته ) خالی است از اوستائی «توسن » (خالی شدن )، پهلوی «توهیک » (تهی و خالی )،...
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت َه ْ ] (اِ) نامی است که در شمیرانات و اطراف طهران به درخت داغداغان دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تاو در جنگل شناسی ساعی ص 231 شود.
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت ِه ْ ] (ص ) تهی و خالی . (ناظم الاطباء).
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت ِه ْ/ ت ِ هَِ ] (ع اِ اشاره ) مانند ذِه و یا ذِه ِ کلمه ٔاشاره به مؤنث است ؛ یعنی این زن . (ناظم الاطباء).