کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهیرودهسُنبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
jejunostomy
تهیرودهسُنبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ایجاد سوراخی در دیوارۀ شکم ازطریق جراحی که در نتیجۀ آن محتویات تهیروده به بیرون راه پیدا میکند
-
واژههای مشابه
-
jejunum, intestinum jejunum
تهیروده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی، زیستشناسی] بخشی از رودۀ باریک که دوازدهه را به درازروده ارتباط میدهد
-
روده ٔ تهی
لغتنامه دهخدا
روده ٔ تهی . [ دَ / دِ ی ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) [ معاء ] صائم .(لغات فرهنگستان ). رجوع به روده و معاء صائم شود.
-
colostomy
پسرودهسُنبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ایجاد سوراخی در دیوارۀ شکم ازطریق جراحی که در نتیجۀ آن محتویات پسروده/ کولون به بیرون راه پیدا میکند متـ . کولونسُنبی
-
تهی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوچ، تخلیه، خالی، خلاء ≠ پر، مملو ۲. عاری
-
تهی
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص .) خالی .
-
تهی
لغتنامه دهخدا
تهی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص ) به معنی خالی ... که در مقابل پر است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). پهلوی توهیک ، تیهیک ، تهک ،تی . خالی ، مقابل پر. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «توهیک » و «تیهیک » ... از پار...
-
تهی
لغتنامه دهخدا
تهی . [ ت ِ ] (ع اِ اشاره ) مؤنث ذا؛ یعنی اسم اشاره ای که بدان به زن اشاره کنند. (ناظم الاطباء).
-
تهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tūhīk, tihīk] ‹تی› tohi ۱. [مقابلِ پُر] آنچه چیزی در داخل آن نباشد؛ خالی.۲. بیارزش.۳. تنها: ◻︎ کوفته بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی کوفتهست (سعدی۱: ۱۰۳).
-
تهی
دیکشنری فارسی به عربی
جوف , خزرة , فارغ , فقير , قاحل , متکبر , ملغي
-
jejunostomy tube
لولۀ تهیرودهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] لولهای که یک سر آن مستقیماً وارد تهیروده میشود و برای غذادهی طولانیمدت به کار میرود
-
روده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِ.) لوله مانندی باریک و بلند از انتهای معده تا مقعد. ؛ یک ~ء راست نداشتن کنایه از: بسیار دروغگو بودن ، هرگز یک کلمة راست نگفتن .
-
روده
فرهنگ فارسی معین
دراز ( ~. دِ) (ص مر.) (عا.) پرحرف ، پرچانه .
-
روده
لغتنامه دهخدا
روده . [ دَ ] (اِخ ) شهرکی است [ از جبال ] انبوه و آبادان و با نعمت بسیار و خرم و هوای درست و راه حجاج خراسان . (حدود العالم ).