کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تهی
/tohi/
معنی
۱. [مقابلِ پُر] آنچه چیزی در داخل آن نباشد؛ خالی.
۲. بیارزش.
۳. تنها: ◻︎ کوفته بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی کوفتهست (سعدی۱: ۱۰۳).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پوچ، تخلیه، خالی، خلاء ≠ پر، مملو
۲. عاری
دیکشنری
barren, blank, empty, inane, jejune, null, spent, vacant, vacuous, void, windy, devoid
-
جستوجوی دقیق
-
تهی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوچ، تخلیه، خالی، خلاء ≠ پر، مملو ۲. عاری
-
تهی
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص .) خالی .
-
تهی
لغتنامه دهخدا
تهی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص ) به معنی خالی ... که در مقابل پر است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). پهلوی توهیک ، تیهیک ، تهک ،تی . خالی ، مقابل پر. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «توهیک » و «تیهیک » ... از پار...
-
تهی
لغتنامه دهخدا
تهی . [ ت ِ ] (ع اِ اشاره ) مؤنث ذا؛ یعنی اسم اشاره ای که بدان به زن اشاره کنند. (ناظم الاطباء).
-
تهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tūhīk, tihīk] ‹تی› tohi ۱. [مقابلِ پُر] آنچه چیزی در داخل آن نباشد؛ خالی.۲. بیارزش.۳. تنها: ◻︎ کوفته بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی کوفتهست (سعدی۱: ۱۰۳).
-
تهی
دیکشنری فارسی به عربی
جوف , خزرة , فارغ , فقير , قاحل , متکبر , ملغي
-
واژههای مشابه
-
free space
فضای تهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مفهومی نظری از فضا که در آن ماده و میدان وجود ندارد
-
empty morph
واژِ تهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] نوعی واژ خاص که در سطح تقطیع واژی قابل تفکیک باشد، اما معنا نداشته باشد و به تکواژ خاصی اشاره نکند
-
یک تهی
لغتنامه دهخدا
یک تهی . [ ی َ / ی ِ ت َ ](ص نسبی ، اِ مرکب ) جامه ٔ یکتو چنانکه در ایام گرما پوشند. (آنندراج ) (غیاث ). جامه ٔ بی آستر : بوستان کز ژاله پوشیدی قمیص یک تهی این زمان از برف پوشیده قبای پنبه دار. سعید اشرف .|| پیراهن و زیرپیراهنی زنان . (ناظم الاطباء).
-
vacancy, Schottky defect
تهیجا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] نقصی در شبکۀ بلور که با جابهجایی اتم از جایگاه شبکهایاش پدید میآید
-
jejunum, intestinum jejunum
تهیروده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی، زیستشناسی] بخشی از رودۀ باریک که دوازدهه را به درازروده ارتباط میدهد
-
cenotaph
تهیگور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] آرامگاهی بدون جسد که برای یادمان ساخته شده باشد
-
تهی داشتن
لغتنامه دهخدا
تهی داشتن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (مص مرکب ) عاری داشتن . مجرد ساختن . بی چیزی نگه داشتن : ز هرچه زیب جهان است و هر که ز اهل جهان مرا چو صفر تهی دار و چون الف تنها.خاقانی .
-
تهی رفتن
لغتنامه دهخدا
تهی رفتن . [ت َ / ت ِ / ت ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) با دست خالی رفتن . (ناظم الاطباء). تهیدست رفتن . (آنندراج ) : چنان کآمدی رفت خواهی تهی تو گنج از پی گنجبانی نهی . اسدی .با لشکر و مالی قوی امروز ولیکن فردا نروی جز تهی و مفلس و خالی . ناصرخسرو.فردا بروی...