کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهمت گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تهمت زدن
دیکشنری فارسی به عربی
اتهم , افتراء , فضيحة , مهمة
-
تهمت کرده شده
لغتنامه دهخدا
تهمت کرده شده . [ ت ُ م َ ک َ دَ / دِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بهتان زده شده . (ناظم الاطباء).
-
تهمت زدن به
دیکشنری فارسی به عربی
جرم
-
تهمت یا افترا
دیکشنری فارسی به عربی
افتراء
-
دروغ و تهمت
فرهنگ گنجواژه
ریا، تهمت.
-
جستوجو در متن
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...
-
اصحاب صفه
لغتنامه دهخدا
اصحاب صفه . [ اَ ب ِ ص ُف ْ ف َ ] (اِخ ) اصحاب الصفة. مهمانان اسلام بودند که در صفه ٔ مسجد نبی (ص ) شب میگذاردند و آن سایه پوشی بود پیش مسجد. و هجویری ذیل عنوان باب ذکر اهل الصفة آرد: بدان که امت کثرهم اﷲ مجتمعاند بر آنک پیغمبر را (ع ) گروهی بوده اند...
-
بیعت ستاندن
لغتنامه دهخدا
بیعت ستاندن . [ ب َ / ب ِ ع َ س ِ دَ ] (مص مرکب ) بیعت گرفتن . (آنندراج ) : گاه گفتند ما [ مسعود ] بیعت میستانیم لشکر را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215). کافّه ٔ مردم بغداد قاف تا قاف جهان نامه ها نبشتندو رسولان رفتند تا از اعیان ولاة بیعت میستانند. (تار...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) ضبی . او پس از مرگ وزیر جلیل ، صاحب بن عباد به سال 378 هَ . ق . با ابوعلی بن حمویه اصفهانی سمت وزارت فخرالدوله بویهی یافتند و برای این شغل ده هزار دینار پیشکش خزانه ٔ فخرالدوله کردند و دست ظلم و تعدی برآوردند ...
-
سپه کش
لغتنامه دهخدا
سپه کش . [ س ِ پ َه ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) سرلشکر. لشکرکش . (شرفنامه ). کشنده ٔ سپاه . سردار سپاه . سپهبد : سپه کش چو قارن مبارز چو سام سپه تیغها برکشید از نیام . فردوسی .سپه کش چو رستم گو پیلتن بیک دست خنجر بدیگر کفن . فردوسی .سپه کش بود گاه کینه ...
-
حمیت
لغتنامه دهخدا
حمیت . [ ح َ می ی َ ] (ع اِمص ) محمیه . محمیت . (غیاث ). حمیت از چیزی ؛ ننگ و عار داشتن از آن . (منتهی الارب ). غیرت . (غیاث ). درد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رشک . (منتهی الارب ) (ترجمان ). || در اصطلاح ، حمیت عبارتست از آنکه در محافظت ملت یا حرمت از چ...
-
ریب
لغتنامه دهخدا
ریب . [ رَ ] (ع اِ) حوادث زمانه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). گردش روزگار. (دهار) (از اقرب الموارد). حوادث روزگار. (صراح اللغة).- ریب المنون ؛ سختی های زمانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). حوادث روزگار. (غیاث اللغات...
-
درکردن
لغتنامه دهخدا
درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داخل کردن . در درون نهادن . بدرون دفع کردن . در میان راندن و داخل کنانیدن و بدرون آوردن . (ناظم الاطباء): قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانه در کردند. (گلستان سعدی ) تختّم ؛ انگشتری در کرد...
-
ابومسلم
لغتنامه دهخدا
ابومسلم . [ اَ م ُ ل ِ ] (اِخ ) مروزی .بلعمی در ترجمه ٔ طبری آرد: خبر بیرون آمدن ابومسلم صاحب دولت ولد عباس ، و این ابومسلم غلامی بود و سرّاجی همی کردی نامش عبدالرحمن بن مسلم و اندر خدمت گروهی از مردمان بود از بنی عجل بخراسان و او غلامی زیرک و هشیار ...
-
تیم
لغتنامه دهخدا
تیم . (اِ) کاروانسرای بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 342). کاروانسرای بزرگ را گویند. چه تیمچه کاروانسرای کوچک است . (برهان ). کاروان سرا. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ) (اوبهی ). کاروانسرای بزرگ است و حجره و خانه را نیز گویند. (انجمن آ...