کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهریم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهریم
لغتنامه دهخدا
تهریم . [ ت َ ] (ع مص ) پیر خرف گردانیدن . || بزرگ گردانیدن . || بزرگ داشتن . || ریزه ریزه بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تحریم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بایکوت، قدغن، منع، نهی ۲. حرامسازی ۳. حرام ≠ تحلیل، رواداشتن، رواداری
-
تحریم
فرهنگ واژههای سره
جلوگیری، بازداشتن
-
تحریم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) حرام کردن ، ناروا شمردن . 2 - (اِمص .) قطع یا محدود کردن مناسبات تجارتی و سیاسی به عنوان اقدام تنبیهی توسط یک یا چند دولت علیه کشوری که قوانین بین المللی را نقض کرده است : تحریم اقتصادی ، تحریم سیاسی ، تحریم تسلیحاتی و مانند...
-
تحریم
لغتنامه دهخدا
تحریم . [ ت َ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت وششمین از قرآن ، مدنیة و آن دوازده آیت است ، پس از طلاق و پیش از ملک .
-
تحریم
لغتنامه دهخدا
تحریم . [ ت َ ] (ع مص ) حرام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). حرام گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). حرام کردن و ناجایزقرار دادن . (فرهنگ نظام ). مقابل تحلی...
-
تحریم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahrim ۱. حرام کردن؛ حرام گردانیدن چیزی یا کاری؛ منع کردن.۲. (اسم) شصتوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ متحّرم؛ لمتحرم.
-
تحریم
واژهنامه آزاد
اروایی (اَرَوایی). در پارسی، تحریم شدن می شود اَرَواییدَن و تحریم کردن می شود اَرَوایاندَن. درود. بروید به واژه یاب استاد پرتو - تحریم. پاس.
-
جستوجو در متن
-
پیر
لغتنامه دهخدا
پیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رودکی .شدم پیر بدینسان و تو هم...