کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهتک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تهتک
/tahattok/
معنی
۱. بیشرمی و بدزبانی.
۲. پردهدریدگی؛ رسوایی.
۳. [قدیمی] رسوا شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیشرمی، پردهدری، رسوایی، هتاکی
۲. رسوا شدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهتک
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیشرمی، پردهدری، رسوایی، هتاکی ۲. رسوا شدن
-
تهتک
فرهنگ فارسی معین
(تَ هَ تُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دریده شدن پرده . 2 - رسوایی .
-
تهتک
لغتنامه دهخدا
تهتک . [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص ) رسوا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افتضاح . (اقرب الموارد). پرده دریدن وپرده دری و بی تخمگی و رسوائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشدو بدانجای تهت...
-
تهتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahattok ۱. بیشرمی و بدزبانی.۲. پردهدریدگی؛ رسوایی.۳. [قدیمی] رسوا شدن.
-
واژههای همآوا
-
تحتک
لغتنامه دهخدا
تحتک . [ ت َ ح َت ْ ت ُ ] (ع مص ) شتاب رفتن و گام خرد نهادن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || تحتک شترمرغ ریگ را؛ تفحص آن . (از قطر المحیط).
-
تَحْتَکِ
فرهنگ واژگان قرآن
زير(پاي) تو
-
جستوجو در متن
-
پرده دری
لغتنامه دهخدا
پرده دری . [ پ َ دَ / دِ دَ ] (حامص مرکب ) هتک . هتک ستر. تهتک . هتاکی . تندید.اذاعه ٔ سِر. مقابل پرده داری ، پرده پوشی : هزار بار بگفتم که راز عشق ترانهان کنم نکنم بی دلی و پرده دری . سوزنی .تنها نه ز راز دل من پرده برافتادتا بود فلک شیوه ٔ او پرده ...
-
غیاث شیرازی
لغتنامه دهخدا
غیاث شیرازی . [ ث ِ ](اِخ ) دولتشاه سمرقندی گوید: غیاث از شاعران شیراز،معاصر سلطان ابراهیم و مردی دانا و مورخ و خوش طبع بود. وی مذهب تشیع داشت و در مناقب خاندان علی (ع ) قصایدی غراء سروده است . او راست قطعه ای به مطلع زیر:تهتک در سخن گفتن زیانست تأم...
-
پادشاه نوروزی
لغتنامه دهخدا
پادشاه نوروزی . [ دْ /دِ هَِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه در نوروز، تفریح و انبساط خاطر را بشاهی برگزیده میشد و از بامداد تا نماز دیگر نام پادشاهی داشت . و او را با جلالت و ابهتی سواره در شهر می گرداندند و صاحب هر دکانی چیزی باو میداد. و ...
-
بی سامانی
لغتنامه دهخدا
بی سامانی . (حامص مرکب ) بی نظمی . بی انتظامی . (یادداشت مؤلف ). بی ترتیبی . بی نظامی . خلل . اختلال . (یادداشت مؤلف ). || بی معیشتی . درویشی و مفلسی . (ناظم الاطباء). بی ساز وبرگی . || بی خانمانی . دربدری : ور به بسطام شدن نیز ز بی سامانیست پس سرا...
-
نابسامان
لغتنامه دهخدا
نابسامان . [ ب ِ ] (ص مرکب ) بی ساز و برگ . (ناظم الاطباء). چیزی که هیچ سامان و اسباب با خود نداشته باشد. (آنندراج ). مختل . || بی سامان . بی سرانجام . بدون ترتیب و نظم و آراستگی . (ناظم الاطباء). آشفته کار. بی هنجار : ای فلک سخت نابسامانی کژرو و باژ...
-
رسوا شدن
لغتنامه دهخدا
رسوا شدن . [ رُس ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تهتک . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). مفتضح گشتن . بی آبرو شدن . از اعتبار و آبرو افتادن . ظاهر شدن زشتیها و بدیها و عیبها. (یادداشت مؤلف ). افتضاح . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ارتحاض . (منتهی ا...
-
رسوا کردن
لغتنامه دهخدا
رسوا کردن . [ رُس ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فضیحة. (ترجمان القرآن ). کَبت . (منتهی الارب ). اخزاء. (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). خزی . تهتک . افضاح . فضح . (دهار).اخزاء. افتضاح . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). ذأم . تندید.پرده از کار بد کسی برداشتن . ...