کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهاویل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تهاویل
/tahāvil/
معنی
۱. سهمگینی؛ ترساندن.
۲. (اسم) رنگهای گوناگون از سرخ، سبز، و زرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهاویل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] جِ تهویل .
-
تهاویل
لغتنامه دهخدا
تهاویل . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تهویل ؛یعنی کارهای ترساننده . || رنگهای گوناگون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رنگهای مختلف از سرخ و زرد و سبز. (از اقرب الموارد). || آرایش نگارها و تصویرها و پیرایه ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء...
-
تهاویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahāvil ۱. سهمگینی؛ ترساندن.۲. (اسم) رنگهای گوناگون از سرخ، سبز، و زرد.
-
واژههای همآوا
-
تحاویل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دگرگون کردن . 2 - (مص ل .) یک سال در میان زراعت کردن .
-
تحاویل
لغتنامه دهخدا
تحاویل . [ ت َ ] (ع اِ) تحاویل الارض ؛ زمین هایی است که خطا می کند در سالی و صواب می کند در سالی در دادن حاصل . (شرح قاموس ). خطا کردن یک سال در زراعت و سال دیگر بصواب آن رسیدن .(تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و در قطرالمحیط چنین آمده : ...
-
جستوجو در متن
-
تهویل
لغتنامه دهخدا
تهویل . [ ت َ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسی را بترسانیدن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به خراسان هیچ دل مشغول نیست و این از بهر تهویل نبشتم تا مخالفان آن دیار...
-
گوناگون
لغتنامه دهخدا
گوناگون . (ص مرکب ) مرکب از گون + الف + گون ، بمعنی گونه گونه . جوراجور. از لون دیگر. جنس به جنس . انواع . (برهان قاطع). اقسام . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). مختلف از هر قبیل . (ناظم الاطباء). متنوع . نوع به نوع . از چند نوع . رنگارنگ : مردمان [ بلو...
-
هول
لغتنامه دهخدا
هول . [ هََ ] (ع اِ) ترس از کاری که راه آن دریافته نشود. (ازاقرب الموارد). ترس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار)(برهان ). خوف . بیم . (برهان ). هراس . رعب . وحشت . هیبت . (آنندراج ). مخافت . (از اقرب الموارد) : زان روز که پیش آیدت آن روز پر از هول ب...
-
اروند
لغتنامه دهخدا
اروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) کوهی است . (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان . (فرهنگ اسدی ). کوه الوند . (سروری ) (غیاث اللغات ). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر همدان در پایه ٔ آن کوهست و مردم همدان در احادیث و نظم و نثر خود از آن بسیار یاد کنند و وی ر...
-
مست
لغتنامه دهخدا
مست . [ م َ ] (ص ) شراب خواره ای که شراب در وی اثر کرده باشد. (ناظم الاطباء). می زده . دگرگون شده از آشامیدن می و غیره . سخت بی خود از شراب . مقابل سرخوش و شنگول . (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل هوشیار، و با لفظ کردن و شدن و رفتن و افتادن مستعمل است . ...