کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهاوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهاوی
لغتنامه دهخدا
تهاوی . [ت َ ] (ع مص ) در پی یکدیگر فرودآمدن قوم در مغاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سقوط بعضی در اثر بعض دیگر و در الاساس تساقط. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
طحاوی
لغتنامه دهخدا
طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن محمدبن سلمةبن سلامةبن عبدالملک الازدی الطحاوی . وی از قریه ٔ طحا که یکی از قرای مصر است میباشد. ولادت او بسال 229 هَ .ق . و وفات وی در سال 321 هَ . ق . بوده ، خواهرزاده ٔ مزنی فقیه شافعی است . خود از مذهب شافعی به...
-
طحاوی
لغتنامه دهخدا
طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) احمد عبدالرحیم . ولادت وی به سال 1233 هَ . ق . و وفات او بسال 1302. هَ . ق .او راست : نهایةالمقصد و التوسل لفهم قولة الدور و التسلسل . و آن شرحی است در مبحث دور و تسلسل از حاشیه ٔ امیر بر شرح عبدالسلام که بر جوهرة تألیف پدر خوی...
-
طحاوی
لغتنامه دهخدا
طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) محمدبن حسن . او راست : شرح بر کتاب الاَّثار. (کشف الظنون ).
-
طحاوی
لغتنامه دهخدا
طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) نظامی عروضی در چهارمقاله در ضمن مقاله ٔ دوم که بقای نام پادشاهان و بزرگان عصر را وابسته ٔ به نظم رائع و شعر شائع شعرا دانسته ، طحاوی نامی را در ردیف شعرای آل سامان ، مانند رودکی و هم طبقگان وی اسم برده ، و محمد قزوینی در تعلیقات...
-
طحاوی
لغتنامه دهخدا
طحاوی . [ طَ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به قریه ٔ طحاوه ٔ مصر.یا منسوب به طحاء یکی از چهار موضعی که در مصر بدین نام معروف میباشند. (منتهی الارب ) (انساب سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
متهاوی
لغتنامه دهخدا
متهاوی . [ م ُت َ ] (ع ص ) در پی یکدیگر فرود آینده در مغاک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در پی یکدیگر فرودآمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهاوی شود.
-
تهانی
لغتنامه دهخدا
تهانی . [ ت َ ] (ع مص ) با هم مبارکباد گفتن و تهنیت کردن . به این معنی مصدر است از باب تفاعل و هم ج ِ تهنیت مثل تجارب بکسر «راء»، ج ِ تجربه ... . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باهم مبارکباد و تهنیت گفتن . || (اِ) مبارکباد و تهنیت . (ناظم الاطباء) : از ق...