کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تن و جان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
body awareness
تنآگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ادراک فرد از ساختار بدنیاش بهمنزلۀ مؤلفهای از تنانگاره
-
تُنبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← ظرفیت
-
compliance 2
تندهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] خاصیت تغییرشکلپذیری اجسام براثر نیروی واردشده
-
activity increment
تنکارمایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] انرژی موردنیاز بدن برای انجام فعالیتهای روزانه
-
autosome
جورفامتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فامتنهای غیرجنسی هر یاخته
-
acrosome, perforatorium, apical body
تارَکتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] پوشش کلاهمانندی که سر زامه را میپوشاند
-
peroxisome
پِراُکسیتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ریزتن درونیاختهای که دارای تعدادی از زیمایههای مربوط به دگرگشتِ هیدروژنپِراکسید است
-
whole body clearance, total body clearance
پاکسازی تن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] پاکسازی همۀ بدن از دارو
-
endosome
درونتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] 1. اندامکی شبههستهای در درون هستۀ تکیاختهایهای تاژکدار، محتوی رِنا، که در طی تقسیم رشتمانی باقی میماند 2. لایۀ درونی برخی از اسفنجها 3. نوعی حبابچۀ درونیاختهای که در نتیجۀ فرورفتگی غشا، در فرایند درونبَری مواد تشکیل میشود
-
BAN
شبتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← شبکۀ تنپوش
-
پنج تن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (اِمر.) پنج تن آل عبا، خمسه آل عبا، خمسة طیبه : مراد محمد رسول الله (ص )، علی (ع )، فاطمه (س )، حسن (ع )، حسین (ع ) است .
-
تن زدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. زَ دَ) (مص ل .) 1 - خاموش شدن ، سکوت کردن . 2 - خودداری کردن ، امتناع کردن .
-
تن آسان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - آسوده ، مرفه . 2 - تن درست ، سالم . 3 - تن پرور، خوش گذران .
-
تن آسانی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (حامص .) 1 - آسودگی ، رفاه . 2 - تندرستی . 3 - خوشگذرانی ، تن پروری .
-
تن بها
فرهنگ فارسی معین
(تَ. بَ) (اِمر.) پولی که کسی برای آزاد شدن کسی دیگر از زندان در صندوق دادگستری گذارد؛ وجه الکفاله .