کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تن فگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
peroxisome
پِراُکسیتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ریزتن درونیاختهای که دارای تعدادی از زیمایههای مربوط به دگرگشتِ هیدروژنپِراکسید است
-
whole body clearance, total body clearance
پاکسازی تن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] پاکسازی همۀ بدن از دارو
-
endosome
درونتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] 1. اندامکی شبههستهای در درون هستۀ تکیاختهایهای تاژکدار، محتوی رِنا، که در طی تقسیم رشتمانی باقی میماند 2. لایۀ درونی برخی از اسفنجها 3. نوعی حبابچۀ درونیاختهای که در نتیجۀ فرورفتگی غشا، در فرایند درونبَری مواد تشکیل میشود
-
BAN
شبتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← شبکۀ تنپوش
-
spliceosome
پیرایشتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] همتافتی متشکل از عوامل پیرایشی و رِناهای کوچکهستهای که در فرایند پیرایش نقش دارد متـ . همتافت پیرایشی splicing complex
-
transcriptosome
رونوشتتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] همتافتی از پروتئینها که در رونویسی یک ژن نقش فعال دارد
-
پنج تن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (اِمر.) پنج تن آل عبا، خمسه آل عبا، خمسة طیبه : مراد محمد رسول الله (ص )، علی (ع )، فاطمه (س )، حسن (ع )، حسین (ع ) است .
-
تن زدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. زَ دَ) (مص ل .) 1 - خاموش شدن ، سکوت کردن . 2 - خودداری کردن ، امتناع کردن .
-
تن آسان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - آسوده ، مرفه . 2 - تن درست ، سالم . 3 - تن پرور، خوش گذران .
-
تن آسانی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (حامص .) 1 - آسودگی ، رفاه . 2 - تندرستی . 3 - خوشگذرانی ، تن پروری .
-
تن بها
فرهنگ فارسی معین
(تَ. بَ) (اِمر.) پولی که کسی برای آزاد شدن کسی دیگر از زندان در صندوق دادگستری گذارد؛ وجه الکفاله .
-
تن پرور
فرهنگ فارسی معین
(تَ. پَ وَ) (ص فا.)تن آسا، خوش - گذران .
-
تن پوش
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) لباس و جامه .
-
رویین تن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص مر.)کسی که بدنی نیرومند و آسیب ناپذیر دارد.
-
ساده تن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) (ص مر.) 1 - پاکیزه تن . 2 - امرد.