کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تن تن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تن تن
/tantan/
معنی
۱. (ادبی) در عروض، معیاری برابر دو هجای بلند؛ تنتنن؛ تنتننا.
۲. [قدیمی، مجاز] نغمه؛ سرود؛ آواز: ◻︎ به چنگ و تنتن این تن نهادهای گوشی / تن تو تودۀ خاک است و دمدمهش چو هواست (مولوی۲: ۱۱۴۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تن تن
فرهنگ فارسی معین
(تَ تَ) (اِمر.) 1 - وزن اجزای آواز موسیقی . 2 - از ارکان تقطیع . 3 - نغمه ، سرود.
-
تن تن
لغتنامه دهخدا
تن تن . [ ت َ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نغمه و سرود. (آنندراج ). سرود و نغمه و آهنگ و ترانه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : در خانه تن مزن که ز دستان عندلیب در هر دمت به باغچه صدجای تن تن است . انوری (از آنندراج ).|| وزن اجزای آواز موسیقی ....
-
تن تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم صوت) tantan ۱. (ادبی) در عروض، معیاری برابر دو هجای بلند؛ تنتنن؛ تنتننا.۲. [قدیمی، مجاز] نغمه؛ سرود؛ آواز: ◻︎ به چنگ و تنتن این تن نهادهای گوشی / تن تو تودۀ خاک است و دمدمهش چو هواست (مولوی۲: ۱۱۴۵).
-
واژههای مشابه
-
heterosome
ناجورفامتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فامتنهای جنسی هر یاخته
-
mesosome
نیامتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ساختار غشایی در برخی باکتریها که حاصل فرورفتگی غشای یاختهای است
-
chromosome
فامتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ساختاری رشتهای که در هستۀ یاختۀ درحالتقسیم مشاهده میشود و حامل اطلاعات ژنی است
-
editosome
ویرایشتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] همتافت رِنایی که باعث ویرایشِ رنای رونویسیشده از دِنای راکیزهای میشود
-
nucleosome
هستهتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] دانههای تسبیحیشکل تشکیلدهندۀ فامتن که از پروتئینهای هستهای و دِنا تشکیل شده است
-
synaptosome
هَمایهتَن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] حبابچههای محدود به غشا که از پایانههای آسهای هَمایه پس از همگنسازی بافت مغز به دست میآید
-
lysosome
کافندهتَن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] از اندامکهای درونیاختهای که دارای زیمایههای آبکافتی است و فرایند هضم درونیاختهای در آن صورت میگیرد
-
spherosome, oleosome
گویتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] اندامک تکغشایی و تقریباً کروی در یاختههای هوهستهای که وظیفۀ آن ساخت و ذخیرۀ چربی است
-
centrosome
میانتَن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] یکی از اندامکهای درونیاختهای که در تقسیم یاختهای فعالانه شرکت میکند
-
affibody
تمایلتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] هریک از مجموعهپروتئینهای ساده و بسیار کوچکی که با روشهای مهندسی پروتئین ساخته میشوند و با تمایل بسیار زیاد به همۀ پروتئینها متصل میشوند
-
body awareness
تنآگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ادراک فرد از ساختار بدنیاش بهمنزلۀ مؤلفهای از تنانگاره