کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تن آسانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تن آسانی
/tan[']āsāni/
معنی
۱. رفاه؛ تنپروری: ◻︎ ایهاالناس جهان جای تنآسانی نیست / مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶).
۲. خوشی و تندرستی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تن آسانی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (حامص .) 1 - آسودگی ، رفاه . 2 - تندرستی . 3 - خوشگذرانی ، تن پروری .
-
تن آسانی
لغتنامه دهخدا
تن آسانی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) آسودگی . آسایش تن . فراغت . رفاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تناسانی و تناسائی ، نوازش و آسایش بدنی . (ناظم الاطباء). راحت و آرام . (غیاث اللغات ) : از او بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی به تیمار جهان دل را چرا باید ک...
-
تن آسانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹تناسانی› [قدیمی، مجاز] tan[']āsāni ۱. رفاه؛ تنپروری: ◻︎ ایهاالناس جهان جای تنآسانی نیست / مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶).۲. خوشی و تندرستی.
-
واژههای مشابه
-
تُن
لهجه و گویش بختیاری
ton 1. سریع؛ 2. تند (طعم).
-
تن تن
فرهنگ فارسی معین
(تَ تَ) (اِمر.) 1 - وزن اجزای آواز موسیقی . 2 - از ارکان تقطیع . 3 - نغمه ، سرود.
-
تن تن
لغتنامه دهخدا
تن تن . [ ت َ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نغمه و سرود. (آنندراج ). سرود و نغمه و آهنگ و ترانه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : در خانه تن مزن که ز دستان عندلیب در هر دمت به باغچه صدجای تن تن است . انوری (از آنندراج ).|| وزن اجزای آواز موسیقی ....
-
تن تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم صوت) tantan ۱. (ادبی) در عروض، معیاری برابر دو هجای بلند؛ تنتنن؛ تنتننا.۲. [قدیمی، مجاز] نغمه؛ سرود؛ آواز: ◻︎ به چنگ و تنتن این تن نهادهای گوشی / تن تو تودۀ خاک است و دمدمهش چو هواست (مولوی۲: ۱۱۴۵).
-
کیسه تن
لغتنامه دهخدا
کیسه تن . [ س َ / س ِ ت َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح جانورشناسی ) فردی از شاخه ٔ کیسه تنان . ج ، کیسه تنان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کیسه تنان شود.
-
کره تن
لغتنامه دهخدا
کره تن . [ ک َ رِ ت َ ] (اِ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کارتن . کارتنه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
گران تن
لغتنامه دهخدا
گران تن . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) رجوع به گران جسم شود.
-
گره تن
لغتنامه دهخدا
گره تن . [ گ ِ رِه ْ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت . (آنندراج ). رجوع به کارتن و کارتنه شود.
-
گری تن
لغتنامه دهخدا
گری تن . [گ َ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت را گویند و گره تن هم آمده . (آنندراج ). رجوع به گره تن و کارتن و کارتنک شود.
-
heterosome
ناجورفامتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فامتنهای جنسی هر یاخته
-
mesosome
نیامتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ساختار غشایی در برخی باکتریها که حاصل فرورفتگی غشای یاختهای است