کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنیده
/tanide/
معنی
۱. بافتهشده.
۲. (زیستشناسی) = تار۱ 〈 تار عنکبوت
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بافته، منسوج، تابیده
دیکشنری
electric, tense, tissue
-
جستوجوی دقیق
-
تنیده
واژگان مترادف و متضاد
بافته، منسوج، تابیده
-
تنیده
فرهنگ فارسی معین
(تَ دِ) (ص مف .) بافته ، منسوج .
-
تنیده
لغتنامه دهخدا
تنیده . [ ت َ دَ/ دِ ] (ن مف / نف ) بافته و بافته شده . (ناظم الاطباء). از تنیدن ، منسوج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اسم مفعول از تنیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : باکاروان حله برفتم ز سیستان با حله ٔ تنیده ز دل بافته ز جان . فرخی .ز بالا فزون است ر...
-
تنیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tanide ۱. بافتهشده.۲. (زیستشناسی) = تار۱ 〈 تار عنکبوت
-
جستوجو در متن
-
تنته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تنه، تنسته› (زیستشناسی) [قدیمی] tante = تنیده
-
تنسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تنته، تنته› (زیستشناسی) [قدیمی] tanaste = تنیده
-
تفته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹تافته، تفنه، تفنی، تنه› (زیستشناسی) [قدیمی] tafte = تنیده
-
تفنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تفنی، تفته› (زیستشناسی) [قدیمی] tafne = تنیده
-
entangled state
فرهنگ لغات علمی
حالت درهم تنیده
-
تنیدگی
لغتنامه دهخدا
تنیدگی . [ ت َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت تنیده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنیدن و تنیده شود.
-
انفست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'anfast پرده و تنیدۀ عنکبوت؛ تار عنکبوت.
-
طرنه
واژهنامه آزاد
موی تنیده و بافته شده در جلوی پیشانی(طره)
-
تده
لغتنامه دهخدا
تده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی تنیده باشد که از تنیدن مشتق است . (برهان ). بمعنی تنیده باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). بمعنی تنیده آمده . (آنندراج ). تنیده و بافته و پارچه . (ناظم الاطباء). رجوع به تدن و تنیدن شود. || خانه ٔ عنکبوت . (آن...
-
melogenic
لحنانگیخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ویژگی نوعی موسیقیِ آوازی که در آن نحوهای موسیقایی و کلامی در هم تنیده شدهاند