کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنیزادگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
sibship
تنیزادگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] نسبت خویشاوندی بین زادههای یک زوج والد
-
واژههای مشابه
-
زادگی
لغتنامه دهخدا
زادگی . [ دَ / دِ ] (حامص )حالت و کیفیت زاده (زاییده ). زاییدگی . ولادت . تولد. و در ترکیبات آید چون : مردم زادگی . کیان زادگی . آقازادگی ، حرام زادگی . حلال زادگی . رجوع به این ترکیبات و زادو زادن شود. || مخفف آزادگی : آنکه در بستان و باغ زادگی و آز...
-
تنی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدنی ۲. مربوط به تن ۳. از یک پدر و مادر ≠ ناتنی
-
تنی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص نسب .) 1 - منسوب به یک تن . 2 - از یک پدر. مق ناتنی .
-
تنی
لغتنامه دهخدا
تنی . [ ت َ ] (ص نسبی )بمعنی جسمانی است . (برهان ). منسوب به تن چنانکه در تنانی گذشت ، یعنی جسمانی . (انجمن آرا) (آنندراج ). دارای جسم و جسمانی و مادی . (ناظم الاطباء). پهلوی تنیک . از: تن + ی (نسبت ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || در تداول ، اَبَوینی ...
-
کیان زادگی
لغتنامه دهخدا
کیان زادگی . [ ک َ / کیا دَ / دِ ] (حامص مرکب ) کیان زاده بودن . شاهزادگی : ز باره نگون اندرافتاد و مردبدید آن کیان زادگی دستبرد. دقیقی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).رجوع به کیان زاده شود.
-
غلام زادگی
لغتنامه دهخدا
غلام زادگی . [ غ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) غلام زاده بودن . فرزند غلام بودن . رجوع به غلام شود.
-
بزرگ زادگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bozorgzādegi بزرگزاده بودن؛ اصالت؛ نجابت.
-
حلال زادگی
لغتنامه دهخدا
حلال زادگی . [ ح َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حلال زاده بودن . پاکی نسل . پاکی نسب . || درست کرداری . راست کرداری . بی مکر و حیله بودن : کاین جامه حلالی است درپوش با من بحلال زادگی کوش .نظامی .
-
مردم زادگی
لغتنامه دهخدا
مردم زادگی . [ م َ دُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نجابت . اصالت . (یادداشت مؤلف ). مردم زاده بودن . رجوع به مردم زاده شود : مردم بهتر که مردم زادگی . قرةالعیون . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
-
ملک زادگی
لغتنامه دهخدا
ملک زادگی . [ م َ ل ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ملک زاده . شاهزادگی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
پلید زادگی
لغتنامه دهخدا
پلید زادگی . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ناپاکزادگی : اندر پلیدزادگی و پاک زادگی تو چغز حوض گلخن و من شیم کوثرم .سوزنی .
-
بزرگ زادگی
لغتنامه دهخدا
بزرگ زادگی . [ ب ُ زُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بزرگ زاده . فرزند مردی بزرگ بودن . نژاده بودن . نسب از بزرگان داشتن . نجابت . اصالت . (ناظم الاطباء) : ازبهر بزرگ زادگی تو... ترا حقی گزاریم . (تاریخ بیهقی ). که تو سلطان و راعی ما نیستی ازبه...
-
خان زادگی
لغتنامه دهخدا
خان زادگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت پسر خان بودن . ولد خان بودن .