کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگ و تا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنگ و تا
لغتنامه دهخدا
تنگ و تا. [ ت َ گ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دستگاهی از چوب که در آن جامه ها (پارچه ها) را می نهادند تا به چند تو محکم شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- خود را از تنگ و تا نینداختن ؛ با مقهوریت و مغلوبیت یا عدم وصول به مقصودی ، وانمودن که مقهور و مغلو...
-
تنگ و تا
فرهنگ گنجواژه
تک و دو.
-
تنگ و تا
فرهنگ گنجواژه
فعالیت ، از تنگ و تا انداختن.
-
تنگ و تا
فرهنگ گنجواژه
فعالیت. خود را از تنگ و تا نیانداختن= قافیه را نباختن. از تنگ و تا افتادن.
-
واژههای مشابه
-
تِنگ
لهجه و گویش بختیاری
teng سِفت، فشرده.
-
تُنگ
لهجه و گویش بختیاری
tong تُنگ، ظرفِ دوغخورى.
-
تَنگ
لهجه و گویش تهرانی
محکم، سخت،تسمه بستن زین، قید
-
تُنگ
لهجه و گویش تهرانی
ظرف آب،پارچ
-
تَنگ
لهجه و گویش تهرانی
نزدیک:() غروب، ()بون=بام
-
تنگ تنگ
فرهنگ فارسی معین
(تَ. تَ) (ق .) بار بار، بسیار زیاد.
-
نفس تنگ
لغتنامه دهخدا
نفس تنگ . [ ن َ ف َ ت َ ] (اِ مرکب ) عبارت از زمانی که به یک چشم زدن بگذرد. (آنندراج ). یک لحظه . یک چشم به هم زدن . (ناظم الاطباء). کنایه از زمانی است که در یک چشم برهم زدگی بگذرد. (برهان قاطع).
-
سال تنگ
لغتنامه دهخدا
سال تنگ . [ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشک سالی . قحطسالی . جدب . تنگسال . (منتهی الارب ).
-
close packing
تنگچینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] روش قرار دادن کرههای جامد همشکل بهنحویکه چیدمان آنها حداقل تخلخل بین کرهها را داشته باشد
-
تنگ آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) (مص ل .) 1 - خسته شدن ، درمانده شدن . 2 - دلگیر شدن . 3 - نزدیک شدن .