کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگ درزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
روزی تنگ
لغتنامه دهخدا
روزی تنگ . [ ت َ ] (ص مرکب ) آنکه روزی او تنگ بود. (آنندراج ) : چون چنگ سر زلف توام در چنگ است هر لحظه دلم را بلبت آهنگ است شد پسته ٔ تنگ تو دلم را روزی یارب چه دل خسته ٔ روزی تنگ است . حافظ (از آنندراج ).در دیوان حافظ چ قزوینی و دکتر قاسم غنی دیده ن...
-
میان تنگ
لغتنامه دهخدا
میان تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد با 170 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ راوند و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میان تنگ
لغتنامه دهخدا
میان تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش اوکو از شهرستان ایلام ، واقع در 3هزارگزی جنوب قلعه دره با 230 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میان تنگ
لغتنامه دهخدا
میان تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از پاسگاههای مرزبانی و گمرک در بخش سومار شهرستان قصرشیرین ، واقع در 75 هزارگزی جنوب باختری سومار کنار رودخانه ٔ کنگیر. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
مل تنگ
لغتنامه دهخدا
مل تنگ . [ م ُ / م َ ت َ ] (ص مرکب ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
بال تنگ
لغتنامه دهخدا
بال تنگ . [ ت َ ](اِخ ) دهی است از دهستان دشمنزیاری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان که در 10 هزارگزی شمال باختری قلعه ٔ کلات مرکز دهستان و 48 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بهبهان به آرو واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 50 تن سکنه ، آب آنجا از ...
-
پشت تنگ
لغتنامه دهخدا
پشت تنگ . [ پ ُ ت َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به هشت فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب فین . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
پل تنگ
لغتنامه دهخدا
پل تنگ . [ پ ُ ل ِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به قلعه ٔ پل تنگ شود.
-
چشم تنگ
لغتنامه دهخدا
چشم تنگ . [ چ َ / چ ِ م ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند. کنایه از چشمی که همه چیز را کم و اندک بیند : گفت چشم تنگ دنیادار رایا قناعت پر کند یا خاک گور. سعدی .|| چشم ترک . چشم غیرفراخ . چشمی نظیر چشم مغولان و ترکان ...
-
چهار تنگ
لغتنامه دهخدا
چهار تنگ . [ چ َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. 64 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
تنگ آمدن
لغتنامه دهخدا
تنگ آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک آمدن . (ناظم الاطباء) : چنین تاشب تیره آمد به تنگ برو چیره شد دست پور پشنگ . فردوسی .که توران سپه سوی جنگ آمدندرده برکشیدند و تنگ آمدندبدانگه که تیره شب آمد به تنگ گوان آرمیدندیکسر ز جنگ . فردوسی .همیدون شکس...
-
تنگ آوردن
لغتنامه دهخدا
تنگ آوردن . [ ت َ وَ دَ ] (مص مرکب ) به ستوه آوردن . زله کردن . ستوه کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخت گرفتن . در مضیقه گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : از آن گر بگردیم و جنگ آوریم جهان بر دل خویش تنگ آوریم . فردوسی .به فرمان کاوس جنگ آوریم جهان بر...
-
تنگ اﷲاکبر
لغتنامه دهخدا
تنگ اﷲاکبر. [ ت َ گ ِ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] (اِخ ) جایی است در شمال شیراز مابین دو کوه چهل مقام و باباکوهی و ممر آب رکناباد از آنجاست . و رجوع به فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 21 و مجمل التواریخ گلستانه ص 92 و آثارالعجم فرصت شیرازی ص 130، 424 و 425 و کتاب ا...
-
تنگ افتادن
لغتنامه دهخدا
تنگ افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) تنگ افتادن ِ کار؛ لازم تنگ گرفتن کار. (از آنندراج ). سخت و پیچیده و مشکل گردیدن امری : رفتن یار سفرپیشه ٔ من تنگ افتادبا که گویم که میان من و دل جنگ افتاد؟ سیدحسن غزنوی .چاکهای سینه ام هر یک در بتخانه است از دل م...
-
تنگ اندرآمدن
لغتنامه دهخدا
تنگ اندرآمدن . [ ت َ اَ دَ م َ دَ] (مص مرکب ) تنگ آمدن . سخت نزدیک آمدن : پیاده بدو، تیزبنهاد روی چون تنگ اندرآمد به نزدیک اوی . فردوسی .چو تنگ اندرآمد گو نامداربرآمد ز جا خسرو شهریار. فردوسی .دو لشکر چو تنگ اندرآمد ز راه از آن سو سپهدار ازین سوی شاه...