کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگدره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تنگ
واژهنامه آزاد
(گنابادی) تِنْگَ [tenga]؛ خُشکی، گذرگاه.
-
تنگ تنگ
فرهنگ فارسی معین
(تَ. تَ) (ق .) بار بار، بسیار زیاد.
-
تنگ تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ تنگ . [ ت َ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) عدل عدل . باربار. بقچه بقچه : دوصد جامه و زیور رنگ رنگ بسنجیده و ساخته تنگ تنگ . شمسی (یوسف و زلیخا).تنگ شکر حدیث ترا بندگی کندکاندر عبارت تو شکر هست تنگ تنگ . سوزنی .در پله ٔ ترازوی اعمال عمر ماطاعات دانه دان...
-
دره تنگ بالا
لغتنامه دهخدا
دره تنگ بالا. [ دَرْ رَ ت َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 18هزارگزی باخترالشتر و 7هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه ، با 340 تن سکنه . آب آن از رود کهمان و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایف...
-
دره تنگ پائین
لغتنامه دهخدا
دره تنگ پائین . [ دَرْ رَ ت َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد، با 700 تن سکنه . آب آن از رود کهمان و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ یوسف وند هستند و زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دره تنگ و عمیق
دیکشنری فارسی به عربی
وادي
-
دارای دره تنگ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
وادي
-
دره
واژگان مترادف و متضاد
تنگ، دروا
-
دره
فرهنگ فارسی معین
(دَ رِ یا رِّ) [ اوس . ] (اِ.) راه میان دو کوه .
-
دره
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ) (اِ.) شکم ، شکنبه .
-
دره
فرهنگ فارسی معین
(دِ رَ) [ ع . دِرّة ] (اِ.) تازیانه ، شلاق .
-
دره
لغتنامه دهخدا
دره . [ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ) گشادگی میان دو کوه . (برهان ). گشادگی میان کوه را به شکنبه تشبیه نمودند ودره گفتند. (جهانگیری ). گشادگی میان کوهها بخصوص درآنجایی که رود روان می گردد. وادی و گشادگی میان تپه ها، که مخصوص به روان گشتن رود است ....
-
دره
لغتنامه دهخدا
دره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرزشهرستان بروجرد. واقع در26هزارگزی شمال الیگودرز و 17 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ شاه زند. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دره
لغتنامه دهخدا
دره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . واقع در 18هزارگزی جنوب باختری کاشان ، با 250 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
دره
لغتنامه دهخدا
دره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 48هزارگزی جنوب باختری شیراز و 25هزارگزی راه شوسه ٔ کازرون به شیراز، با 105 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).