کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگی مردمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دل تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] deltangi افسردگی؛ تنگدلی؛ اندوهگینی.
-
نفس تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (پزشکی) nafastangi مرضی که شخص به سبب آن به سختی نفس میکشد؛ ضیقالنفس؛ نفستنگ بودن.
-
تنگی نفس
دیکشنری فارسی به عربی
ربو
-
نفس تنگی
دیکشنری فارسی به عربی
ربو
-
دل تنگی
دیکشنری فارسی به عربی
کآبة
-
قُرووِ تنگى
لهجه و گویش بختیاری
qoruv-e tangi تنگِ غروب، سرِ شب.
-
irritative miosis
مردمکتنگی تحریکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مردمکتنگی ناشی از تنجش بندارۀ مردمکی متـ . مردمکتنگی تنجشی spastic miosis
-
spastic miosis
مردمکتنگی تنجشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← مردمکتنگی تحریکی
-
دچار تنگی نفس
دیکشنری فارسی به عربی
مصاب بالربو
-
آسم (تنگی نفس)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: âsm طاری: âsm طامه ای: âsm طرقی: tangenefas کشه ای: âsm نطنزی: âsm / tangenefas
-
خِسَت و چشم تنگی
فرهنگ گنجواژه
بخل.
-
جستوجو در متن
-
دیده
لغتنامه دهخدا
دیده . [ دی دَ / دِ ] (اِ) چشم . (برهان ) (جهانگیری ). قسمتی از چشم که بدان بینند یا جزئی از جهاز بینائی که پلک و مژه از آن مستثناست . (یادداشت مؤلف ). ج ، دیدگان . صاحب آنندراج گوید گستاخ ، پریشان نظر، دیدارجوی ، خونخوار، جویبار، خونابه چکان ، آتش ...
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مطلق حبوب خوردنی از گندم و جو و عدس و باقلا و ماش و نخود و لوبیا و خلر و گاودانه و جز آن . مطلق حبه ها. غله . مطلق حبه ها از جنس گندم و جو و جز آن : پر از میوه کن خانه را تا بدرپر از دانه کن خنبه را تا بسر. ابوشکور.میازار مو...