کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگابپزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
poaching
تنگابپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] آرام پختن مواد غذایی در مایعات در پایینتر از نقطۀ جوش آنها بهگونهایکه شکلشان حفظ شود
-
واژههای مشابه
-
تنگاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. کمآب ≠ پرآب، ۲. غلیظ ≠ رقیق
-
تنگاب
لغتنامه دهخدا
تنگاب . [ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پایاب و کم عمق . (ناظم الاطباء). || آبی کم مانده از گوشتی بسیار که جوشانده و پخته باشند درآن آب . که ماده ٔ آن بسیار باشد: آبگوشتی تنگ آب ؛ آبگوشتی که گوشت آن فراوان و آب آن بسیار کم باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)...
-
تنگاب
لغتنامه دهخدا
تنگاب . [ ت َ ](اِخ ) دهی از دهستان بخش کوهک شهرستان جهرم است که 169 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
تنگاب
لغتنامه دهخدا
تنگاب . [ ت َ] (اِخ ) دهی از دهستان ایزه ٔ شهرستان اهواز است که 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
تنگاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تنگآب، تنکآب› tangāb ۱. آبگوشت یا غذای آبدار دیگر که آب کم در آن ریخته باشند.۲. آب کمعمق.
-
تنگاب
لهجه و گویش تهرانی
آبگوشت غلیظ
-
پزی
لغتنامه دهخدا
پزی . [ پ َ ] (حامص ) مزید مؤخر که بدنبال بعض کلمات آید از فعل پختن و به کلمه معنی عَمَل پختن و محل پختن دهد: آجرپزی . کوره پزی . صابون پزی . کله پزی . شیرینی پزی . حلواپزی .
-
تنگاب اﷲداد
لغتنامه دهخدا
تنگاب اﷲداد. [ ت َ ب ِ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان قصرشیرین است که 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کباب پزی
لغتنامه دهخدا
کباب پزی . [ ک َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل کباب پز.پختن کباب . || (اِ مرکب ) دکان کباب پزی .
-
کلوچه پزی
لغتنامه دهخدا
کلوچه پزی . [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (حامص مرکب ) کار و شغل کلوچه پز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمل کلوچه پز. || (اِ مرکب ) دکان کلوچه پز. جایی که در آن کلوچه پزند و فروشند و رجوع به کلوچه و کلوچه پز شود.
-
کماج پزی
لغتنامه دهخدا
کماج پزی . [ ک ُ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کماج پز. || (اِ مرکب ) دکان کماج پز. جایی که کماج پزند.
-
کله پزی
لغتنامه دهخدا
کله پزی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کله پز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پز شود. || (اِ مرکب ) دکان کله پز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پز شود.
-
کلیچه پزی
لغتنامه دهخدا
کلیچه پزی . [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل کلیچه پز. شغل کلیچه پز. و رجوع به کلیچه شود. || (اِ مرکب ) دکان کلیچه پز. جایی که کلیچه پزند.