کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنک جنگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنک جنگل
لغتنامه دهخدا
تنک جنگل . [ ت َ ن ُ/ ت ُ ن ُ ج َ گ َ ] (اِ مرکب ) سپیدجنگل . مقابل سیاه جنگل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جنگلی کم درخت . مقابل جنگلی انبوه . رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
واژههای مشابه
-
تُنُکِ
لهجه و گویش گنابادی
tonowke در گویش گنابادی یعنی شورت
-
تُنُکْ
لهجه و گویش گنابادی
tonok در گویش گنابادی یعنی پهن ، پهن کردن ، گستردن
-
تُنُک
لهجه و گویش بختیاری
tonok نازک، رقیق.
-
تُنُک
لهجه و گویش تهرانی
تنگ، ظریف، نازک، باریک، ضعیف،نان لواش ،کم پشت
-
depletion region
ناحیۀ تُنُک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← تُنُکلایه
-
minichromosome
فامتَنَک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ساختار دانهتسبیحی ژنگان ویروس پس از ورود به هستۀ یاختۀ میزبان
-
depletion layer
تُنُکلایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ناحیهای در نیمرساناها که چگالی حاملهای اکثریتی در آن کمتر از چگالی موضعی دهنده و پذیرنده است متـ . لایۀ سدی barrier layer ناحیۀ تُنُک depletion region لایۀ بارفضایی space-charge layer
-
mist
تُنُکمِه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هواآبی قابلرؤیت و نزدیک به سطح زمین، حاصل تجمع قطرکهای بسیار ریز آب معلق در هوا
-
آفتاب تنک
فرهنگ فارسی معین
(تُ نُ) (اِمر.) هنگام طلوع آفتاب .
-
دل تُنُک
فرهنگ فارسی معین
(دِ. تُ نُ) (ص .) کم حوصله ، کم - ظرفیت .
-
شیب تنک
لغتنامه دهخدا
شیب تنک . [ ] (اِخ ) قریه ای است دوفرسنگی میان جنوب و مشرق اشفایقان در فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
مل تنک
لغتنامه دهخدا
مل تنک . [م ُ ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) به معنی تنک شراب باشد یعنی شخصی که حوصله در شراب خوردن نداشته باشد و او را مَل تَنگ هم می گویند. (برهان ). کسی که حوصله ٔ شراب خوردن نداشته باشد و نخورد و بعضی مُل تَنگ نوشته و صاحب برهان مَل تَنگ نیز آورده . (از بها...
-
حسن تنک
لغتنامه دهخدا
حسن تنک . [ ح ُ ن ِ ت ُ ن ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن سهل و ضعیف : حسن تنک بتان چه بینم از دیدن آفتاب توبه .عرفی (از آنندراج ).