کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنکیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنکیل
/tankil/
معنی
۱. برگردانیدن.
۲. پست کردن.
۳. عقوبت کردن؛ سرکوب کردن و مایۀ عبرت دیگران ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنکیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) عقوبت کردن .
-
تنکیل
لغتنامه دهخدا
تنکیل . [ ت َ ] (ع مص ) عقوبت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بند برنهادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : فقاتل فی سبیل اﷲ لاتکلف الا نفسک و حرض المؤمنین عسی اﷲ ان یَکُف َّ بَاءْس َ الذین کفروا واﷲ اشدّ بأساً و اشد تنکیلاً. (قرآن 4 / 8...
-
تنکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tankil ۱. برگردانیدن.۲. پست کردن.۳. عقوبت کردن؛ سرکوب کردن و مایۀ عبرت دیگران ساختن.
-
جستوجو در متن
-
بند برنهادن
لغتنامه دهخدا
بند برنهادن . [ ب َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقید کردن . || قفل کردن . تنکیل . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) جرشی . او را مهدی خلیفه ٔ عباسی به تنکیل حکیم بن عطاء مقنع به ماوراءالنهر فرستاد وابوسعید وی را در قلعه ای به نواحی کش محصور کرد و مقنع خود و کسان خود را بکشت و سپس قلعه مسخر گشت . رجوع به حکیم بن عطاء... و رجوع به حبط ج 1 ...
-
عدم آباد
لغتنامه دهخدا
عدم آباد. [ ع َ دَ ] (اِ مرکب )کنایه از دنیای دیگرست . مرگ که خاتمت زندگی است و مرادف با عدم خانه و عدم زار و عدم گاه است : کس نیامد به جهان کز غم ابنای جهان کف زنان رقص کنان تا عدم آباد نرفت . طالب آملی (از آنندراج ).اگر اندک حرکتی ... صادر گشتی عقو...
-
احمدپاشا
لغتنامه دهخدا
احمدپاشا. [ اَ م َ ] (اِخ ) (کوچک ...) از وزرای روزگار سلطان مرادخان رابع است . او پس از آنکه حکومت سیواس و شام و کوتاهیه داشت آنگاه که الیاس پاشا در اناطولی طغیان و عصیان کرد به تنکیل و تدمیر او مأمور شد و چون در این مأموریت توفیق یافت در عوض حکوم...
-
ثمامة
لغتنامه دهخدا
ثمامة. [ ث ُ م َ ] (اِخ ) ابن اُثال الحنفی . رئیس یمامه از مردم قبیله ٔ بنی حنیفه . پیغمبر در سال ششم هجری سلیطبن عمرو را بدعوت با نامه نزد او فرستاد او در یکی از غزوات اسیر مسلمین شد و مدت سه روز رسول صلوات اﷲ علیه به وی تکلیف قبول اسلام کردو وی نپذ...
-
عقوبت کردن
لغتنامه دهخدا
عقوبت کردن . [ ع ُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بعمل آوردن عقوبت بر کسی . (آنندراج ). مجازات کردن . تنبیه کردن . سیاست کردن . انهاک . تمثیل . تنکیل . تنهکة. معاقبة : هارون پوشیده کسان گماشته بود تا هر کس زیردار جعفر گشتی و تندمی و توجعی نمودی ... نزدیک وی...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) آق سنقربن عبداﷲ ملقب به قسیم الدوله و معروف به حاجب جدّ خاندان اتابکان موصل پدر عمادالدین زنگی بن آق سنقر مملوک سلطان ملک شاه بن الب ارسلان سلجوقی . آنگاه که تتش تاج الدولةبن الب ارسلان سلجوقی بر شهر حلب مستولی گشت آق سنقر ...
-
نکایت
لغتنامه دهخدا
نکایت . [ ن ِ ی َ ] (ع مص ) اثری تمام کردن در دشمنان به کشتن یا جراحت وارد آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). نِکایة. رجوع به نِکایة شود. || (اِمص ، اِ) جراحت و اذیت . (ناظم الاطباء). قهر بر دشمن به قتل و جرح . (فرهنگ فارسی معین ). انهزام . مغلوبی . مقهوری...
-
رسوا کردن
لغتنامه دهخدا
رسوا کردن . [ رُس ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فضیحة. (ترجمان القرآن ). کَبت . (منتهی الارب ). اخزاء. (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). خزی . تهتک . افضاح . فضح . (دهار).اخزاء. افتضاح . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). ذأم . تندید.پرده از کار بد کسی برداشتن . ...
-
ابوالمحسن میرزا
لغتنامه دهخدا
ابوالمحسن میرزا. [ اَ بُل ْ م ُ س ِ ](اِخ ) ابن سلطان حسین میرزابن سلطان ابوسعید گورکان . او از جانب پدر بجنگ محمد ایلچی بوغا مأمور و او راهزیمت کرد و هر کرّتی در رکاب پدر بدفع سلطان مسعودمیرزا و کرّت دیگر بقتال برادر دیگر خویش سلطان بدیعمیرزا فرمان...
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ )هبةاﷲبن محمدبن مطلب ، ولی الدین . هندوشاه در تجارب السلف آرد: او ابوالمعالی هبةاﷲبن محمدبن مطلب بغدادی است . در سنه ٔ ثلث و اربعین و اربعمائه (443 هَ . ق .). از مادر در وجود آمد و نشو و نما با اهل ادب و ارباب قلم م...