کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنکی
لغتنامه دهخدا
تنکی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (حامص ) چگونگی تنک . رقت . نقیض سطبری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و خون طبیعی اندر سطبری و تنکی معتدل باشد و سرخ شیرین و خوش بوی باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || رقت . نازکی . نحیفی : گوهر تن در تنکی یافتندقیمت جان در سب...
-
واژههای مشابه
-
depletion
تُنُکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کاهیدگی چگالی حاملهای بار در پیوندگاه مثبت ـ منفی (P-N)
-
جستوجو در متن
-
رفف
لغتنامه دهخدا
رفف . [ رَ ف َ ] (ع اِمص ) رقت و باریکی و تنکی ونازکی . (ناظم الاطباء). رقت و تنکی . (منتهی الارب ).
-
areal geometry
چیدمان سطحی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی هندسۀ برداشت شامل شبکههای سطحی فشرده یا تُنکی از گیرندهها و چشمهها
-
رقاقة
لغتنامه دهخدا
رقاقة.[ رَ ق َ ] (ع اِمص ) تنکی و نازکی . (ناظم الاطباء).
-
هشر
لغتنامه دهخدا
هشر. [ هََ ] (ع اِمص ) سبکی چیزی و تنکی آن . || (مص ) همه ٔ شیر پستان ناقه را دوشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
طخفة
لغتنامه دهخدا
طخفة. [ طَ ف َ ] (ع ص ، اِ) ابر تنکی که آسمان از خلال آن دیده شود. (اقرب الموارد). ج ، طخاف .
-
قضف
لغتنامه دهخدا
قضف . [ ق ِ ض َ ] (ع اِمص ) لاغری و تنکی و باریکی . || (اِ) سنگهای تنک . (منتهی الارب ). رجوع به قَضَف و قضافة شود.
-
مسحاق
لغتنامه دهخدا
مسحاق . [ م ِ ] (ع اِ) پوست تنکی که می پوشاند سطح خارجی استخوانهای سر را. ج ، مَساحیق . (ناظم الاطباء).
-
ثوب الماء
لغتنامه دهخدا
ثوب الماء. [ ث َ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پوست تنکی که شتر بچه بر روی در کشیده زاید. || آب که با بچه بیرون آید از رَحم .
-
رقة
لغتنامه دهخدا
رقة. [ رِق ْ ق َ ] (ع اِمص ) مهربانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رقت شود.- رقةالعیش ؛ فراخی و نعمت زندگی . (اقرب الموارد). || تنکی و نازکی . (ناظم الاطباء). نازکی . (از اقرب الموارد). تنکی . (منتهی الارب ).- رقةالجانب ...
-
سماحیق
لغتنامه دهخدا
سماحیق . [ س َ ] (ع اِ) پاره ٔ ابر. || پاره های پیه بر روده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پرده های تنکی از چربی و پیه که بر روی روده ها کشیده شده . (از ناظم الاطباء).
-
ضرط
لغتنامه دهخدا
ضرط. [ ض َ رَ ] (ع اِمص ) سبکی ریش . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || باریکی ابرو. (منتهی الارب ). تنکی ابرو. (منتخب اللغات ).