کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنورگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنورگر
لغتنامه دهخدا
تنورگر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه تنور سازد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنار. تنوری : مه تنورگر از هجر خود چنانم سوخت که آتش غم او مغز استخوانم سوخت . سیفی (از آنندراج ).رجوع به تنور شود.
-
جستوجو در متن
-
تنوری
لغتنامه دهخدا
تنوری . [ ت َن ْ نو ری ی ] (ع ص نسبی ) تنار. تنورگر. (منتهی الارب ). تنورگر و نان پز. (ناظم الاطباء). منسوب است به تنور که افاده ٔ آشنا به صنعت آن و تجارت و کسب با آن را می کند. (از سمعانی ).
-
تنار
لغتنامه دهخدا
تنار. [ ت َن ْ نا ] (ع ص ) تنورگر. تنوری ، مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)(مهذب الاسماء). سازنده ٔ تنور. (از اقرب الموارد).