کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنهجوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
offshoot
تنهجوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] شاخهای جانبی بر روی درختان تکلپه که معمولاً در محل پاهنگ / طوقه (crown) و گاهی بر روی تنۀ درخت پدیدار میشود
-
واژههای مشابه
-
تنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندام، بدن، بدنه، تن، تنه، جسم، هیکل ≠ سر ۲. ساقه، ساقه اصلی درخت، کنده، نون
-
fuselage
تنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] بخش اصلی پیکر هواگَرد بهجز بالها و دم و مخروط دماغه
-
تنه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) تار عنکبوت .
-
تنه
فرهنگ فارسی معین
(تَ نِ) (اِ.) 1 - تن ، بدن . 2 - ساقة درخت .
-
تنه
لغتنامه دهخدا
تنه . [ ت ُن ْ ن َ / ن ِ ](اِ) یک نوع ماهی که تُن نیز گویند. (ناظم الاطباء).اوماطاریخن . تُن . قسمی ماهی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تُن شود.
-
تنه
لغتنامه دهخدا
تنه .[ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جثه را گویند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). تن و ترکیب و جثه . (انجمن آرا) (آنندراج ). بدن و تن و جسم و جثه . (ناظم الاطباء). از: تن + ه (پسوند نسبت و مانندگی ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تن . بدن (انسان و حیوان ). (فرهنگ فارسی ...
-
تنة
لغتنامه دهخدا
تنة. [ ت َن ْ ن َ ] (اِخ ) رجوع به طلحةبن ابراهیم شود.
-
تنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tane ۱. قسمت اصلی یک چیز: تنهٴ هواپیما.۲. بخش اصلی بدن انسان و جانوران.۳. جسم درخت، از روی زمین تا جای روییدن شاخهها.
-
تنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tane = تنیده: ◻︎ چند پری چون مگس از بهر قوت / در دهن این تنهٴ عنکبوت (نظامی۱: ۵۶).
-
تنه
دیکشنری فارسی به عربی
جزع , جسم , دفعة , زحمة , معظم
-
تَنَه
لهجه و گویش بختیاری
ta:na طعنه.
-
تِنَّه
لهجه و گویش بختیاری
tenna تخمه، هسته.
-
تنه
لهجه و گویش تهرانی
ساقه درخت