کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنها کلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنها کلا
لغتنامه دهخدا
تنها کلا. [ ت َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
واژههای مشابه
-
isolated point
نقطۀ تنها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] نقطهای از یک زیرمجموعه در یک فضای توپولوژیک، که یک همسایگی از آن نقطه وجود داشته باشد که غیر از آن نقطه، هیچ نقطۀ دیگری از آن مجموعه را شامل نشود
-
lone pair, unshared pair, nonbonding electron pair
زوج تنها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] زوجالکترونی در یک مولکول که مشترک میان دو اتم نیست و در تشکیل پیوند بهطور مستقیم شرکت نمیکند
-
تکینۀ تنها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← نقطۀ تکین تنها
-
isolated vertex
رأس تنها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] رأسی از یک گراف که بر هیچ یالی واقع نیست
-
تن تنها
لغتنامه دهخدا
تن تنها. [ ت َ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ،ق مرکب ) واحد. (آنندراج ). یکتا و منفرد و یگانه . (ناظم الاطباء) : اگر دو یار موافق زبان یکی سازندفلک چه یک تن تنها چه می تواند کرد.صائب (از آنندراج ) (بهار عجم ).
-
دست تنها
لغتنامه دهخدا
دست تنها. [ دَ ت َ ] (ص مرکب ) بی یار. بی مدد. بی معین . بی یاور. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ق مرکب ) منفرداً. به تنهایی .
-
تنها خوردن
لغتنامه دهخدا
تنها خوردن . [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) تنها خود خوردن و به کسی ندادن : ولیکن نباید که تنها خوری ز درویش درمانده یاد آوری . (بوستان ).رجوع به تنهاخوار و تنها و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنها ماندن
لغتنامه دهخدا
تنها ماندن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) منفرد ماندن . جدا از دیگران ماندن . شذوذ. بی همراه شدن : چو تنها بماند آن شه پرخردبترسیدکز لشکرش بد رسد. فردوسی .رجوع به تنهاو دیگر ترکیبهای آن شود.
-
صحبت تنها
دیکشنری فارسی به عربی
تعليق جانبي
-
نه تنها
دیکشنری فارسی به عربی
لکن
-
تنهای تنها
فرهنگ گنجواژه
خیلی تنها.
-
isolated singular point
نقطۀ تکین تنها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای یک تابع مفروض، نقطۀ تکینی که در همسایگی آن، تابع نقطۀ تکین دیگری نباشد متـ . تکینۀ تنها
-
تک و تنها
لغتنامه دهخدا
تک و تنها. [ ت َ ک ُ ت َ ](ترکیب عطفی ، ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول عامه ، یکه وتنها. تمام تک . تنها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).