کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنها و سرگردان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنها و سرگردان
فرهنگ گنجواژه
یکه.
-
واژههای مشابه
-
isolated point
نقطۀ تنها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] نقطهای از یک زیرمجموعه در یک فضای توپولوژیک، که یک همسایگی از آن نقطه وجود داشته باشد که غیر از آن نقطه، هیچ نقطۀ دیگری از آن مجموعه را شامل نشود
-
تکینۀ تنها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← نقطۀ تکین تنها
-
isolated vertex
رأس تنها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] رأسی از یک گراف که بر هیچ یالی واقع نیست
-
دست تنها
لغتنامه دهخدا
دست تنها. [ دَ ت َ ] (ص مرکب ) بی یار. بی مدد. بی معین . بی یاور. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ق مرکب ) منفرداً. به تنهایی .
-
تنها ماندن
لغتنامه دهخدا
تنها ماندن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) منفرد ماندن . جدا از دیگران ماندن . شذوذ. بی همراه شدن : چو تنها بماند آن شه پرخردبترسیدکز لشکرش بد رسد. فردوسی .رجوع به تنهاو دیگر ترکیبهای آن شود.
-
صحبت تنها
دیکشنری فارسی به عربی
تعليق جانبي
-
نه تنها
دیکشنری فارسی به عربی
لکن
-
تنهای تنها
فرهنگ گنجواژه
خیلی تنها.
-
isolated singular point
نقطۀ تکین تنها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای یک تابع مفروض، نقطۀ تکینی که در همسایگی آن، تابع نقطۀ تکین دیگری نباشد متـ . تکینۀ تنها
-
جستوجو در متن
-
سرگم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sargom کسی که راه را گم کرده و سرگردان باشد؛ سرگردان؛ حیران؛ سردرگم.
-
سرهال
لغتنامه دهخدا
سرهال . [ س َ ] (ص مرکب ) مردم سرگشته و سرگردان . (برهان ). سرگردان . (اوبهی ). سرگردان بوده . (لغت فرس ) : بدان منگر که سرهالم به کار خویش محتالم شبی تاری به دشت اندر ابی صلاب و فرکالم . طیان .مؤلف آنندراج گوید: در فرهنگها نیافتم و هال در پارسی بمع...
-
سَفیل و سرگردان
فرهنگ گنجواژه
بلاتکلیف، سرگردان، آواره.