کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنمیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنمیق
/tanmiq/
معنی
کتاب را با خط خوب و جلد و نقشونگار زینت دادن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنمیق
لغتنامه دهخدا
تنمیق . [ ت َ ] (ع مص ) نوشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ). نیکو نوشتن کتاب را و آراستن به کتابت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آراستن کتاب به کتابت . (آنندراج ): نمق الکتاب ؛ ای نقش و صور. (تاج المصادر بیهقی ). ...
-
تنمیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanmiq کتاب را با خط خوب و جلد و نقشونگار زینت دادن.
-
واژههای همآوا
-
تنمیغ
لغتنامه دهخدا
تنمیغ. [ ت َ ] (ع مص ) آمیختن سیاهی و سرخی و سپیدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
نمیقة
لغتنامه دهخدا
نمیقة. [ ن َ ق َ ] (ع ص ) نوشته شده . مکتوب . (غیاث اللغات ) (از صراح ) (آنندراج ). مکتوب . رساله .نامه . (ناظم الاطباء). رجوع به نَمْق و تنمیق شود.