کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنقیه قنات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تنقیة
لغتنامه دهخدا
تنقیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) پاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پاک و صاف کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به تنقیه شود.
-
enema1, clysma1, clyster1
تنقیه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] مایعی که برای درمان یا تخلیۀ راستروده به مقعد وارد میشود
-
enema2, clysma2, clyster2
تنقیه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] فرایندی که در طی آن مایعی را برای درمان یا تخلیۀ راستروده ازطریق مقعد وارد آن میکنند متـ . تنقیه کردن
-
تنقیه کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ← تنقیه 2
-
تنقیه دادن
لغتنامه دهخدا
تنقیه دادن . [ ت َ ی َ / ی ِ دَ ] (مص مرکب ) مسهل دادن و حقنه دادن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنقیه شود.
-
تنقیه کردن عورت
واژهنامه آزاد
شستن کون
-
جستوجو در متن
-
dredges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیل زدن، ماشین لاروبی، لاروب، الت تنقیه قنات و مانند ان، فشاندن، لاروبی کردن
-
لاروبی
لغتنامه دهخدا
لاروبی . (حامص مرکب ) عمل پاک کردن قنات و جز آن ازلای : نثل ؛ لاروبی قنات ، تنقیه ٔ قنات . اباثة؛ لاروبی کردن چاه . ثل ؛ لاروبی چاه . ثلل ؛ لاروبی چاه . حماء؛ لاروبی کردن و پاک کردن قنات از لای . انتکاش ؛ لاروبی کردن .
-
پین
لغتنامه دهخدا
پین . (اِ) در اصطلاح بنائی ، مقداری به پهنای یک آجر: یک پین باید از زمین را کند. مخفف پینه . || ریختگی و گلی که در قنات پیدا شود و مانع جریان و زهیدن آب شود.- پین پین برداشتن ؛ تنقیه ٔ کاریز از پین .
-
پیشکاری
لغتنامه دهخدا
پیشکاری . (حامص مرکب ) عمل پیشکار. چاکری . فرمانبری . مقابل پیشگاهی :بدانش مر این پیشکار تنت رارها کن ازین پیشکاری و خواری . ناصرخسرو.ز جهل تو اکنون همی جان داناکند پیشکار ترا پیشکاری . ناصرخسرو.به پیشکاری مهرش همه تنم کمرست بسان بند دواتی که پیش دید...
-
آبکار
لغتنامه دهخدا
آبکار. (ص مرکب ) سقاء. آبکش : در تتق بارگهش گاه بارمائده کش عیسی و خضر آبکار. امیرخسرو.ابر را گفتم که چندین دور امساکت ببودگفت کزبهر رکاب شه بدم در انتظارکآن زمان کآید شه عالم بدارالملک خویش گوهر خود را کنم در راه میمونش نثارتا درافشانی من در شهر هر ...
-
میراب
لغتنامه دهخدا
میراب . (اِ مرکب ) مباشر و ناظر تقسیم آبها. (ناظم الاطباء). باغبان که آب رسانی ذمه ٔ او باشد. (از غیاث ). آبران . آبرانه . قَلاّد. آب بخش . آبیار. اویار. آن که آب را بخشد. (یادداشت مؤلف ).آن که بر سهمیه ٔ هر خانه یا باغ یا کشتزار از آب رود یا نهر یا...
-
پیشکار
لغتنامه دهخدا
پیشکار. (اِ مرکب ، ص مرکب ) شاگرد و مزدور. (برهان ). || خادم . خادمه . سرپائی . پیشخدمت . خدمتکار. پرستنده . فرمانی . فرمانبرداری . مطیع. بزرگترین چاکر و نوکر هر مرد بزرگ و صاحب دستگاه که نیابت کارهای او کند. مقابل پیشگاه : نه ماه سیامی نه ماه فلک [س...