کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنفس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنفس کردن
مترادف و متضاد
۱. نفسکشیدن، دم زدن، نفس زدن
۲. شهیق ≠ زفیر
دیکشنری
breathe, respire
-
جستوجوی دقیق
-
تنفس کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نفسکشیدن، دم زدن، نفس زدن ۲. شهیق ≠ زفیر
-
تنفس کردن
دیکشنری فارسی به عربی
استنشق , عتلة
-
واژههای مشابه
-
تَنَفَّسَ
فرهنگ واژگان قرآن
می دمد - نفس می کشد
-
respiration rate, specific oxygen uptake rate, SOUR
آهنگ تنفس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] آهنگ مصرف اکسیژن براثر واکنشهای زیستی
-
diffusion respiration
تنفس پخشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مبادلۀ گازهای تنفسی از غشای یاخته یا پوششهای تنفسی
-
aerobic respiration
تنفس هوازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] تنفسی که در آن گیرنده نهایی الکترون، اکسیژن مولکولی هواست
-
قابل تنفس
لغتنامه دهخدا
قابل تنفس . [ ب ِ ل ِ ت َ ن َف ْ ف ُ ] (ص مرکب ) (هوای ...) هوای مناسب برای تنفس . قابل نفس کشیدن . هوائی که بتوان آن را استنشاق کرد.
-
تنفس برآوردن
لغتنامه دهخدا
تنفس برآوردن . [ ت َ ن َف ْ ف ُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دمیدن و روشن شدن صبح : از روی زمین کفر و ضلالت همه برخاست چون صبح وصال تو برآورد تنفس . ناصرخسرو.رجوع به تنفس شود.
-
تنفس سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (پزشکی) tanaffossanj دستگاهی برای اندازهگیری قوۀ تنفس ریه یا اندازه گرفتن گنجایش شُشها؛ اسپیرومتر.
-
تنفس دار
دیکشنری فارسی به عربی
استراحة
-
anaerobic respiration
تنفس بیهوازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] تنفسی که در آن گیرندۀ نهایی الکترون، یک مادۀ معدنی غیر از اکسیژن مولکولی هواست
-
دستگاه تنفس ماهی
دیکشنری فارسی به عربی
خيشوم
-
لوله مخصوص تنفس در زیر اب
دیکشنری فارسی به عربی
قص
-
با لوله تنفس زیر ابی رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
قص