کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنطق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنطق
/tanattoq/
معنی
نطق کردن؛ سخن گفتن؛ تکلم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنطق
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) کمر بستن .
-
تنطق
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَ طُّ) [ ع . ] (مص ل .) سخن گفتن ، نطق کردن .
-
تنطق
لغتنامه دهخدا
تنطق . [ ت َ ن َطْ طُ ] (از ع ، اِمص ) نطق و سخنوری . (ناظم الاطباء).
-
تنطق
لغتنامه دهخدا
تنطق . [ت َ ن َطْ طُ ] (ع مص ) کمر بستن . (زوزنی ). کمر بر میان بستن خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قرار گرفتن کوههامانند کمربند در اطراف زمینی . (از اقرب الموارد).
-
تنطق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanattoq نطق کردن؛ سخن گفتن؛ تکلم.
-
واژههای مشابه
-
تنطق کردن
لغتنامه دهخدا
تنطق کردن . [ ت َ ن َطْ طُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نطق کردن و سخنوری نمودن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
متنطق
لغتنامه دهخدا
متنطق . [ م ُ ت َ ن َطْ طِ ] (ع ص ) گفتگوکننده و نطق کننده . (ناظم الاطباء). || کمر بر میان بسته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنطق شود.
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد الاکبر. جاحظ در البیان و التبیین گوید: و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و القدر و فی العلم و الحکم و فی اللسان و فی الحلم و هذان غیر لقمان الحکیم المذکور فی القرآن علی ما یق...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبادبن قیس بن ثعلبة بکری . مکنی به ابی منذر و ابوبجیر. از حکیمان و دلیران و بزرگان و شاعران عرب است در جاهلیت . وی در جوانی امارت بنی ضبیعة داشت و جنگ معروف بسوس بزمان وی ببود. و او با چندقبیله از بکر، که یشکر و عجل و قیس از ...
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرّانی . مکنی به ابی الحسن . یکی از مردم حران . او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و منطق مشغول گشت . ولادت او در 221 هَ . ق . به حرّان و وفات وی بسال 288 بود. ثابت از مترجمی...
-
ابوعلی بن سینا
لغتنامه دهخدا
ابوعلی بن سینا. [ اَ ع َ لی ی ِ ن ِ ] (اِخ ) حسین بن عبداﷲبن حسن بن علی بن سینا ملقب به حجةالحق شرف الملک امام الحکماء. معروف به شیخ الرئیس . از حکمای فخام و علمای کبار جهان و اطبای اسلام است . مراتب علمش بیشتر از آن که محاسب وهم تواند احصا کند و مقا...