کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنسف
لغتنامه دهخدا
تنسف . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) هر دو دست گرفته بپای خود لغزانیدن حریف را در کشتی ، یقال : تنسف فی الصراع ؛ اذا قبض بیدیه ثم عرض له رجله لیعثره . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تنصف
لغتنامه دهخدا
تنصف . [ ت َ ن َص ْ ص ُ ] (ع مص ) سرپوشنه برافکندن زن . (از تاج المصادر بیهقی ). معجر پوشیدن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خدمت کردن . (تاج المصادربیهقی ). خدمت کردن و خدمت خواستن ، از اضداد است . || خواستن آنچه ...
-
جستوجو در متن
-
متنسف
لغتنامه دهخدا
متنسف . [م ُ ت َ ن َس ْ س ِ ] (ع ص ) کسی که بروی درمی افکند حریف خود را در کشتی . (ناظم الاطباء). رجوع به تنسف شود.