کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تند و تیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بر باد تند نشستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. دِ تُ. نِ شَ تَ) (مص ل .) خشمگین شدن ، نهایت خشم .
-
تند نفس کشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
حث
-
جنبش تند وناگهانی
دیکشنری فارسی به عربی
زيادة
-
شیب تند رودخانه
دیکشنری فارسی به عربی
مزلق
-
شیب تند پیدا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
هبوط
-
تند وناشمرده سخن گفتن
دیکشنری فارسی به عربی
ثرثرة
-
حرکت تند وچابک
دیکشنری فارسی به عربی
نبتة
-
احساسات تند وشدید
دیکشنری فارسی به عربی
عاطفة
-
حرکت تند وسبک
دیکشنری فارسی به عربی
لعوب
-
هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
دیکشنری فارسی به عربی
ازيز
-
تو چون تند راه میروی، زود خسته میشوی.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: to az bas tond râh aše, zü xassa abe. طاری: to čon tund rah aše, zü xassa abe. طامه ای: to čon tund reh-e še, ǰaldi xasse abe. طرقی: to čon tund rah aše, zü xassa abe. کشه ای: to čon ton rah aše, zi xassa abe. نطنزی: to čon tond râh-e še, zu...
-
واژههای همآوا
-
تندوتیز
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلد، چالاک، فرز ≠ کند ۲. پرادویه ≠ کمادویه ۳. شیرین ۴. عصبی ≠ خوشخلق
-
جستوجو در متن
-
حدید
لغتنامه دهخدا
حدید. [ ح َ ] (ع ص ) تیز. (دهار) (ادیب نطنزی ) (نصاب ). چیزی که آن را تیز کرده باشند. (غیاث ). تند. بُرنده . نوک تیز. لب تیز. ذرب . ذربة. نافذ. لب تیز. (ادیب نطنزی ) (مهذب الاسماء). تیغ تیز. (زمخشری ). تیز : و لشجره [اَی لشجرالأترج ] شوک حدید. (ابن ...
-
حدیدة
لغتنامه دهخدا
حدیدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حدید. تند. تیز. و آن اخص است از حدید. || کارد تیز. شمشیر تیز. || ذکیه . تند. تیز: رائحة حدیدة؛ بوئی تند. بوئی تیز. رائحة ذکیة. || هم حد. هم سامان . ج ، حَدیدات ، حِداد، حَدائد. || یک پاره آهن : حدیدة محماة؛ یک پاره...