کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تند رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
superionic conduction
رسانش یونی تند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] رسانش یونی فوقالعاده سریع در بعضی مواد بلوری
-
fast breeder reactor
رآکتور زایندۀ تند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گونهای واکنشگاه/ رآکتور هستهای که در آن، ابتدا براثر واکنش نوترونهای تند با اورانیم 238، اورانیم 239 تولید میشود و در گامهای بعدی پلوتونیم 239 به وجود میآید
-
fast fission factor
ضریب شکافت تند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نسبت تعداد نوترونهای تولیدشده در شکافت هستهای به تعداد نوترونهای حاصل از شکافت گرمایی در محیط نامتناهی
-
بر باد تند نشستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. دِ تُ. نِ شَ تَ) (مص ل .) خشمگین شدن ، نهایت خشم .
-
تند و خند
فرهنگ فارسی معین
(تُ دُ خَ) (ص مر.) تار و مار، از هم پاشیده .
-
تند و تیز
لغتنامه دهخدا
تند و تیز. [ ت ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تندتیز. (ناظم الاطباء). پرشتاب . سریع و پرحدت : که تند و تیز به دل بردن من آمده ای شتاب چیست به آتش گرفتن آمده ای . ابراهیم ادهم (ازآنندراج ) (بهار عجم ).رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تند و خند
لغتنامه دهخدا
تند و خند. [ ت َ دُ خ َ / ت ُ دُ خ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تار و مار که زیروزبرشده و ازهم پاشیده باشد. (برهان ). تار و مار و زیر و زبر و سرنگون و ازهم پاشیده . (ناظم الاطباء). تند و خوند. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
تند و خوند
لغتنامه دهخدا
تند و خوند. [ ت ُ دُ خُن ْ ] (ص مرکب ، از اتباع ) ترت ومرت و تار و مار. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 90). تار و مار. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) : هرچه ورزیدند ما را سالیان شد بدست اندر بساعت تند و خوند.آغاجی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 90).پسندیده ند...
-
خند و تند
لغتنامه دهخدا
خند و تند. [ خ َ دُ ت َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ترت مرت . زیر و زبر. تاخت و تاراج . پراکنده . پریشان . || بزیان آمده ، نقصان رسیده . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : از صرصر فنا همه گشتند تار و ماروز تندباد قهر اجل جمله خند و تند.شمس فخری .
-
تند نفس کشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
حث
-
تند و زننده
دیکشنری فارسی به عربی
شرير
-
جنبش تند وناگهانی
دیکشنری فارسی به عربی
زيادة
-
شیب تند رودخانه
دیکشنری فارسی به عربی
مزلق
-
شیب تند پیدا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
هبوط
-
حرکت تند و سریع
دیکشنری فارسی به عربی
هزة