کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تندور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تندور
/tondur/
معنی
= تندر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تندور
فرهنگ فارسی معین
(تُ دُ) (اِ.) نک تندر.
-
تندور
لغتنامه دهخدا
تندور. [ ت ُ / ت َ ] (اِ) تابخانه و تنور و گلخن و کوره . (ناظم الاطباء). تَنّور و تَنور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنور شود.
-
تندور
لغتنامه دهخدا
تندور. [ ت ُ / ت ُ دَ / دُو ] (اِ) رعد. (برهان ) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 138) (آنندراج ) (اوبهی ). تندر. (لغت فرس اسدی ایضاً) (فرهنگ جهانگیری ) : خورد سیلی زند بسیار طنبوردهد تیزی ببازی همچو تندور. طیان (از لغت فرس اسدی ایضاً).ابواسحاق روشندل تو آنی ...
-
تندور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tondur = تندر
-
تندور
واژهنامه آزاد
تندور در گویش زابلی به معنای تنور میباشد.
-
واژههای مشابه
-
تنور ،تندور
لهجه و گویش تهرانی
تنور
-
جستوجو در متن
-
tandour
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تندور
-
tandoor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تندور
-
تندر
واژگان مترادف و متضاد
آسمانغره، پخنو، رعد، غرش، غرشت، کنور، تندور ≠ برق، صاعقه، عاصفه
-
کنور
لغتنامه دهخدا
کنور. [ ک ُ / ک َ ] (اِ) رعد برادر برق . (برهان ). رعد.(فرهنگ رشیدی ). رعد باشد و آن را «تندر» و «تندور» و... گویند. (جهانگیری ). رعد باشد که آن را تندر و تندور و آسمان غریو و آسمان غرش نیز گویند. (انجمن آرا)(آنندراج ). تندر و رعد. (ناظم الاطباء) : ب...
-
تیزدادن
لغتنامه دهخدا
تیزدادن . [ دَ ] (مص مرکب ) اخراج ریح به آوازاز زیر. رها کردن باد. ضرط. باد کندن . حصم . گوزدادن . گوزیدن . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : خورد سیلی زند بسیار طنبوردهد تیز اوبه تازی همچو تندور.طیان (از یادداشت ایضاً).
-
در دادن
واژهنامه آزاد
در دادن یا درگرفتن آتش زدن - آتش گرفتن طزر = طویله /اصطبل بزرگ ناخود = نخود چوخت = سقف ساقیج = نوعی آدامس سیاه رنگ که از شیره گیاهی به نام ﹶسوﹾ بدست می آید و ماندگاری آن زیاد است چیغیل= الگ بزرگ برای جدا سازی ساقه های علف از گندم غلبل = غربال تندور (...
-
تندر
لغتنامه دهخدا
تندر.[ ت ُ دَ / دُ ] (اِ) رعد بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 138) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء) (از معیار جمالی ). بمعنی غرنده باشد عموماً و رعد را گویند خصوصاً. (برهان ). غرنده که به تازیش رعد خو...