کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تندمزاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تندمزاج
/tondme(a)zāj/
معنی
تندخو؛ بدخو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تندمزاج
لغتنامه دهخدا
تندمزاج . [ ت ُ م ِ ] (ص مرکب ) تندخوی و تیزمزاج . (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تندمزاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] tondme(a)zāj تندخو؛ بدخو.
-
جستوجو در متن
-
تلخرو
واژگان مترادف و متضاد
تندمزاج، ترشرو، بدعنق، بدخو
-
بداخلاق
واژگان مترادف و متضاد
بداغر، بدخلق، بدخو، تندخو، تندمزاج، کجخلق، ناخلف ≠ خوشاخلاق، خوشخو
-
ترشرو، ترشرو
واژگان مترادف و متضاد
اخمو، بداخم، بدعنق، تندمزاج، عبوس، کجخلق ≠ ابروگشاده، خوشرو
-
صفراوی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص نسب .) = صفرایی : 1 - تندمزاج . 2 - زرد رنگ .
-
چیزو گیر
لغتنامه دهخدا
چیزو گیر. (نف مرکب ) گیرنده ٔ چیزو. || گستاخ . تندمزاج . (ناظم الاطباء).
-
حارد
لغتنامه دهخدا
حارد. [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حرد و حرود. که از میان قوم بیک سورود و تنها منزل گزیند. مجرد. || مرد تندمزاج . تندمزاج . ج ، حوارد. || خشم گیرنده .
-
جوشی
لغتنامه دهخدا
جوشی . (ص نسبی ) منسوب به جوش . || آنکه عادت به نمودن اضطراب دارد. عصبانی . تندمزاج . آنکه زود خشم آرد. که بسیار اضطراب و بی تابی نماید.
-
صفراوی
لغتنامه دهخدا
صفراوی . [ ص َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به صفرا. تندمزاج . (ناظم الاطباء). صفرائی . زردابی .
-
خشک نهاد
لغتنامه دهخدا
خشک نهاد. [ خ ُ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) تندمزاج . بدخو. خشک مزاج . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
صفراوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صفراء) [عربی: صفراویّ] ‹صفرایی› safrāvi ۱. مربوط به صفرا.۲. ناشی از صفرا.۳. [قدیمی، مجاز] به رنگ زرد.۴. [قدیمی، مجاز] تندمزاج؛ تندخو.
-
تندخو
واژگان مترادف و متضاد
آشفتهخو، آتشمزاج، آتشیمزاج، بداخلاق، بدخلق، بدخو، تندخلق، تندمزاج، خشمگین، خشمناک، زشتخو، عصبانی، عصبی، غضبناک، کجخلق ≠ سلیم، سلیمالنفس، خوشخلق
-
زردابی
لغتنامه دهخدا
زردابی . [ زَ ] (ص نسبی ) صفراوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به صفرا.- زردابی مزاج ؛ صفراوی مزاج . تندمزاج . رجوع به زرداب شود.