کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تندس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تندس
/tandes/
معنی
= تندیس
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تندس
فرهنگ فارسی معین
(تَ دِ) (اِ.) نک تندیس .
-
تندس
لغتنامه دهخدا
تندس . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بمعنی تن مانند است ، چه دس بمعنی شبیه و نظیر و مانند باشد... و بکسر ثالث مخفف تندیس است که آن هم تن مانند باشد، چه دیس بمعنی شبیه و نظیر و مانند بود. (برهان ). تمثال باشد و معنی ترکیبی آن تن مانند است . (فرهنگ جهانگی...
-
تندس
لغتنامه دهخدا
تندس . [ ت َ ن َدْ دُ ] (ع مص ) بر زمین افتادن و دست بر دهان نهادن ، یقال : ندس به الارض فتندس ؛ ای وقع فوضع یده علی فمه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پرسیدن خبر از جایی که ترا ندانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا...
-
تندس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تندسه› [قدیمی] tandes = تندیس
-
جستوجو در متن
-
تندسه
لغتنامه دهخدا
تندسه . [ ت َ دَ / دِ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی تندس است (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) که تمثال باشد و بکسر ثالث مخفف تندیسه است که آن هم بمعنی شبیه و نظیر و تمثال باشد. (برهان ). تمثال و پیکر و تصویر و تندس . چیزی که به تن ماند و شبیه و مانند تن باش...
-
تندیه
لغتنامه دهخدا
تندیه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (اِ) شکل و صورت انسانی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تندسه و تندیسه و تندیس و تندس شود.
-
متندس
لغتنامه دهخدا
متندس . [ م ُ ت َ ن َدْ دِ ] (ع ص ) پرسنده ٔ خبر. (آنندراج ). تفحص کننده ٔ در اخبار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر زمین افتاده . || دست بر دهان نهنده .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به تندس شود.
-
تندیسه
لغتنامه دهخدا
تندیسه . [ ت َ س َ / س ِ] (اِ مرکب ) بمعنی تندیس است که تمثال و صورت و مانند و غیره باشد. (برهان ). پیکر و تصویر و تمثال . (ناظم الاطباء). صورت که پیکر نیز گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی تندس است . (فرهنگ جهانگیری ) : بیاراست آن را به مه پیکران ب...
-
تندیس
لغتنامه دهخدا
تندیس . [ ت َ ] (اِ مرکب ) بمعنی تن مانند است ، چه دیس بمعنی مانند باشد و بمعنی صورت و تمثال و پیکر و کالبد و قالب و جثه نیز آمده است اعم از انسان و حیوانات دیگر. (برهان ) (از ناظم الاطباء). بمعنی تندس . (فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ).از: تن + دیس ،...
-
تصویر
لغتنامه دهخدا
تصویر. [ ت َص ْ ] (ع مص ) صورت کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). صورت کردن چیزی را و آفریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صورت کردن و این مصدر بمعنی اسم مفعول مستعمل است . (غیاث اللغات ). صورت و شکل قرار دادن چیزی را و نقش کرد...
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف ِ /ف ُ ] (پیشوند، ق ) در پهلوی فرت ، پارسی باستان ظاهراً فروتا ، سنسکریت پروتا . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نشیب و زیر و پائین . (برهان ). تحت . زیر. مقابل زبر و بر. (از یادداشت بخط مؤلف ). همواره بصورت ترکیب با افعال یا بهمراه حروف اضافه و ...
-
تمثال
لغتنامه دهخدا
تمثال .[ ت ِ ] (ع اِ) صورت نگاشته . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تندیسه . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). پیکر نگاشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صورت و پیکر. (غیاث اللغات ). صورت و پیکر نگاشته . صورت و شکل و پیکر و تندس و تندسه و...